در جستجوي نور (مجموعه مقالات پيرامون امام مهدي عليه السلام)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: در جستجوي نور (مجموعه مقالات / تنظيم و تحقيق واحد تحقيقات مسجد مقدس صاحب الزمان (جمكران مشخصات نشر: قم مسجد جمكران 1374. مشخصات ظاهري: ص 88 شابك: 964-6705-75-8 4500ريال 964-6705-75-8 4500ريال 964-6705-75-8 4500ريال 964-6705-75-8 4500ريال 964-6705-75-8 4500ريال 964-6705-75-8 4500ريال وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي يادداشت: چاپ دوم 80؛ 3000 ريال يادداشت: چاپ چهارم بهار 1383؛ 4500 ريال يادداشت: چاپ چهارم بهار 1383؛ 4500 ريال يادداشت: كتابنامه موضوع: مهدويت - مقاله ها و خطابه ها موضوع: آخرالزمان - احاديث شناسه افزوده: مسجد جمكران (قم رده بندي كنگره: BP224 /د4 رده بندي ديويي: 197/462 شماره كتابشناسي ملي: م 75-1062

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

يا صاحب الزمان ادركنا

تلاش و پويايي، مبارزه پيگير و پايداري، خستگي نشناسي و تسليم ناپذيري، لازمه واقعي ايمان راستين به اسلام و ولايت، و ويژگي هميشگي انتظار حقيقي امام زمان عليه السلام است. هر جا در تاريخ پر افتخار اسلام، به حماسه اي، به جهاد و مبارزه اي بر مي خوريم، به شكلي آن را مرتبط با ولايت، متكي بر ايمان، و انتظار مبتني بر ولايت مي يابيم. از اين رو دشمنان اسلام و مسلمين، با دركي واقع بينانه از ايمان به مهدويت و انتظار حضرت مهدي عليه السلام، همواره كوشيده اند، از راههاي مختلف، در تحريف اين عقيده، و سست ساختن بنيان هاي عقيدتي مردم، نسبت به اين اصل سازنده، موثر باشند. آنان كه اسلام را، اسلام سكوت، اسلام بي دردي و بي تفاوتي مي خواهند. و مسلمين را در برابر ستمگران و جهانخواران، تسليم شده، خاضع و فرمانبردار مي طلبند، هرگز

نتوانسته و نمي توانند ايمان انتظار آفرين، و انتظار اميد بخش، و حركت زا، و جهاد آفرين را تحمل كنند. ما اگر به آينده اسلام، و پيروزي قطعي آن در سراسر گيتي اميد بسته ايم، و اگر گسترش عدالت توحيدي را در بين تمامي بشريت

[صفحه 4]

آرزومنديم، بايد مستضعفين را، و مسلمانان را، و حتي بسياري از شيعيان را، با چنين ايمان و انتظاري، دوباره آشنا كنيم. بايد دوباره آن باور ديرين را كه در همه اديان، نسبت به منجي موعود، و در همه مذاهب اسلامي نسبت به مهدي موعود، وجود داشته، احيا كنيم. بايد با مراجعه اي دوباره، به مصادر، و كتابهاي آنان، اين عقيده را كه هيچ گاه با آن بيگانه نبوده اند، حياتي دوباره ببخشيم... و مقالات اين كتاب، در اين راستا، تحرير گشته است. اميد آن كه خداي مهربان، شيفتگان و منتظران امام حجه بن الحسن عليه السلام را، در پناه فروزش قرآن كريم، و الطاف و عنايات حضرت بقيه الله الاعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف، در صراط مستقيم ولايت، پايدار و از فتنه هاي دوران در امان بدارد. آمين رب العالمين!

مسجد مقدس جمكران - قم واحد تحقيقات نيمه شعبان 1416 هجري قمري

[صفحه 7]

باورداشت مهدويت (به قلم آيه الله صافي گلپايگاني)

مقدمه

ترجمه مقاله اي تحت عنوان العقيده بالمهديه، از كتاب لمحات في الكتاب و الحديث و المذهب، تاليف علامه بزرگوار، حضرت آيه الله صافي گلپايگاني.

بدون شك، عقيده به مهدويت، و اعتقاد به ظهور حضرت مهدي عليه السلام به عنوان منجي عالم بشريت، باوري صرفا اسلامي است، كه بر اساس كتاب و سنت پديد آمده و همگي مسلمانان پيشين و پسين، بر آن اتفاق نظر دارند و حتي گروهي

از بزرگان و صاحبنظران به متواتر بودن [1] احاديث وارده در اين باب، حكم نموده اند. اين باورداشت، بعنوان انديشه اي اسلامي، بر پايه قويترين برهان هاي نقلي و عقلي استوار است و بررسي تاريخ و شواهد بسيار آن، بهترين تاييد بر صحت و متانت آن بشمار مي رود و هيچ يك از مسلمانان، چه از شيعيان و چه از اهل سنت، به انكار يا تشكيك در آن نپرداخته است، مگر برخي از تازه به دوران رسيدگاني كه تحت تاثير تبليغات غربيان قرار گرفته و در دامهاي استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انكار الهام و روايات قطعيه و يا تعريف و تاويل آن در چهار چوبه مقاصد منكرين ديانت و مادي گرايان، تفسير و تحليل نمي كنند. اين كژ انديشان بدين وسيله كوشيدند، تا دري را بگشايند، كه اگر -

[صفحه 8]

خداي نخواسته - گشوده گشت، ديگر راهي براي اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمينان به ظاهر كتاب و سنت باقي نمي ماند و آيين شريف اسلام و دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله بر اساس خواسته بدعت گزاران و هواپرستان، دستخوش تغيير و تحريف قرار مي گيرد. به راستي اگر چنين رواياتي كه بزرگان علم حديث و كار آزمودگان و نام آوران اين رشته در گذشته و حال، به تواتر و قطعي بودن آنها، تصريح كرده اند، بتواند مورد انكار و ترديد قرار گيرد، پس وضع و حال ديگر رواياتي كه خبر واحد [2] شمرده مي شوند، يا حد اقل در اين درجه از اعتبار نيستند، چه خواهد بود؟ گروهي از انديشمندان اسلامي نسبت به اين گونه منحرفين

از كتاب و سنت، كه با جرات و جسارت نسبت به ساحت قدس خداوند و پيامبر گراميش صلي الله عليه و آله، به ايجاد شك و ترديد و تحريف، در اصل مسلم مهدويت پرداخته اند، اعلام خطر نموده، و كتابها و مقالاتي را در رد و ابطال نظريات آنان نگاشته اند. آن چه مسلم است، اينكه در پس پرده اين توطئه، جز دستهاي پليد كساني كه در صدد سست كردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار كردن متون اسلامي هستند، دستي را نمي توان ديد. در گذشته همين التزام و اعتقاد و پايبندي مردم به كتاب و سنت پاك پيامبر صلي الله عليه و آله بود، كه دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در كشورهاي اسلامي باز مي داشت و راه سلطه بر اين بلاد را بر روي آنان مي بست و اكنون نيز بخوبي پيداست كه چيزي جز سست شدن همين مباني اعتقادي و كم شدن پايبندي ها به قرآن مجيد و روايات شريفه نيست، كه راه نفوذ

[صفحه 9]

و سلطه را بر بيگانگان گشوده است! - خداوند ما را از فتنه هاي گمراهان و هواپرستان و مزدوران استعمار، در امان بدارد - خنده آور است كه اين بي خبران و غرب باوران - كه به شدت دور از شناخت حقايق اسلامي و فهم مصالح مسلمينند - در تضعيف باور مهدويت و احاديث مربوط به آن، گاهي به اين بهانه تمسك جسته اند، كه اين عقيده اصولا از عقايد پيشگامان اهل سنت نيست و در بين صحابه قرن اول هجري و تابعين، ذكري از آن به ميان نيامده است. گاهي دايه مهربانتر از مادر شده، اين

عقيده را سبب اختلاف و درگيري بين مسلمانان و قيام عليه حكومتها، و موجب تبليغات سياسي دانسته اند و گاهي نيز به برخي اختلافاتي كه بين پاره اي از احاديث اين باب است، استناد كرده اند. [3] و اين همه، از عجيب و غريب ترين نوع استدلالاتي است كه در رد سنت شريف نبوي صلي الله عليه و آله به آن تمسك شده است: از آن رو كه اولا: بر وقوع ذكر اين عقيده بين صحابه و تابعين صدر اول اسلام، و بر اينكه خود پيامبر صلي الله عليه و آله، اولين پايگاه براي نشر عقيده به مهدويت در بين مسلمانان بوده اند، چه دليل قوي تر و محكم تر از وجود خود اين احاديث متواتره، در اصلي ترين و معتبرترين كتابهاي اهل سنت؟! و چه برهاني روشن تر از اجماع علماي مسلمين، و اينكه آنان هيچ كس از مدعيان مهدويت را با استناد به عدم صحت ظهور مهدي عليه السلام رد نكرده اند، بلكه در رد ادعاي او، به عدم وجود صفات و نشانه هاي خاص مهدي عليه السلام در او استناد كرده اند.

[صفحه 10]

چنانكه حكايت محمد بن عجلان با جعفر بن سليمان و آنچه فقيهان و اشراف اهل مدينه درباره آنان گفته اند، شاهدي آشكار در اين زمينه به شمار مي رود. [4] پس اگر اين همه احاديث، با توجه به فراواني و تواتري كه دارند، و با عنايت به اجماع و اتفاقي كه از ناحيه علماي اسلامي بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحت و استواري عقيده به مهدويت باشد! پس به كدامين دليل مي توان استناد كرد؟

و درستي انتساب كدامين عقيده اسلامي به صحابه و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را مي توان اثبات نمود؟ ثانيا: شايد هرگز هيچ عقيده و يا اصلي را نتوان يافت، كه بر سر آن اختلاف و درگيري و نزاع، صورت نگرفته باشد. حتي مي توان گفت كه پيرامون مسائل خداشناسي و نبوت پيامبران الهي عليهم السلام نيز، نزاع ها و درگيريها، بيش از مسئله مهدويت به وقوع پيوسته است. چنانكه بين مكتب اشاعره و غير آنان، و بين پيروان مذاهب شافعي، حنفي، حنبلي، مالكي و غير آنان، درگيريها بلكه جنگهاي خونين بسيار، اتفاق افتاده است. بلكه مي شود گفت: بر سر مفاهيمي همچون عدالت و امنيت و ساير مفاهيمي كه همه انسانها بر لزوم آن، اتفاق نظر دارند، و بر سر تحقق آنها، و يا دفع كساني كه آنها را وسيله اي براي مقاصد سياسي خويش قرار مي دادند، جنگهاي خانمان برانداز و معركه هاي خونيني، در گرفته است و چه بسا كه تعداد قربانيان بشريت، كه به اسم اقامه حق و رعايت عدالت و برابري و حمايت از آزادي انسان و حقوق

[صفحه 11]

او به خاك و خون غلطيده اند، بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع و عنوان ديگري باشد! نتيجه اينكه، پوشيده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاي حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفين، زياد انجام مي پذيرد، لكن به حق ضرري نمي رساند و خدشه اي وارد نمي كند. چنانكه خداوند بزرگ مي فرمايد: بلكه ما، حق را بر باطل مي افكنيم تا آن را درهم شكافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل

از بين رونده و باطل شدني است. و واي بر شما، از آنچه درباره خداوند توصيف مي كنيد. [5] علاوه بر اينكه بايد توجه داشت كه فريب خوردن عوام، و قبول ادعاي دروغين دجال گونه هاي مدعي مهدويت [6] توسط آنان، در بيشتر موارد، به خاطر عدم آشنايي آنان به نشانه هاي حضرت مهدي عليه السلام و نسب شريف ايشان، و ويژگيهاي خاصي است، كه براي ايشان در احاديث مختلفه، [7] مورد تصريح قرار گرفته است و گر نه، در اين باب، جايي براي گمراهي و گمراه ساختن ديگران، وجود ندارد. اين وظيفه علما و انديشمندان است، كه عقيده به مهدويت را تبيين كنند و هدفهاي آن را به مردم بشناسانند و ويژگيها و نشانه هايي را كه به وسيله آنها حضرت مهدي موعود عليه السلام از دغل پيشگان مدعي مقام مهدويت باز شناخته مي شود، براي توده مسلمان بر شمارند و توضيح دهند. ثالثا: يكي از فرقهايي كه بين احاديث متواتره و غير متواتره [8] وجود دارد، اين است كه: در متواتر لفظي تفصيلي [9] يقين و باور

[صفحه 12]

قطعي نسبت به صدور آن حديث معين از ناحيه معصومين عليهم السلام - به عين همان كلمات و الفاظ موجود در متن حديث - حاصل مي شود و در چنين حديثي ممكن نيست اختلاف و تعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگري، كه با همين خصوصيات، مفاد و معنايي خلاف [10] حديث اول داشته باشد، كه در اين صورت بايد بوسيله ايجاد موافقت بين دو معنا، و جمع بين دو حديث، بوسيله حمل عام بر خاص - تخصيص عام - و يا حمل مطلق بر

مقيد - تقييد مطلق - و يا حمل ظاهر بر اظهر - تقديم اظهر - و مانند اينها، تنافي و اختلاف ظاهري و ابتدايي بين دو روايت را حل كرد. اگر چنين جمعي ممكن نبود، ظاهر هر دو روايت، از اعتبار ساقط گرديده و هيچ كدام صلاحيت براي استناد حكمي به آن را، نخواهد داشت. اما در متواتر اجمالي [11] اختلاف و تعارضي كه در عبارات و متون احاديث هست، مشكلي ايجاد نمي كند، بلكه به آن روايتي كه از همه روايتهاي آن مجموعه، اخص است و شمول كمتري دارد، اخذ مي شود. اما در متواتر معنوي [12] به قدر مشترك همه احاديث و مضموني كه در همگي آنها تكرار شده و مورد اتفاق كل آن مجموعه است، اخذ مي شود. بنابر اين، اختلاف داشتن متن و مضمون احاديث، زياني به متواتر بودن آنها نمي زند. بلكه در احاديث غير متواتر نيز، اين اختلاف متن، ضرري به صحت آن حديث صحيحي كه بين

[صفحه 13]

آنهاست، وارد نمي كند. زيرا در آن صورت هم روايت صحيح تر، و روايتي كه به خاطر مطابقت مضمون آن با كتاب يا سنت قطعي يا به خاطر قوي بودن متن حديث، يا به خاطر تاييد مضمون آن توسط شواهد و قرايني خاص، نسبت به حديث ديگر متعارض با آن، رجحان و برتري دارد، مورد عمل قرار مي گيرد. اين امور را، جز كساني كه در علم حديث شناسي، داراي تجربه و مهارت كافي باشند، باز نمي شناسند و اگر جز اين بود و به خاطر كمترين تعارض و اختلافي بايد همه احاديث متعارض، كنار گذاشته مي شد، لازم بود كه كليه

روايات يا حد اقل اغلب آنها، از درجه اعتبار ساقط باشند، كه نتيجه اش تغيير چهره دين اسلام، در اكثر احكام شرعي و دستورات فقهي بود. زيرا كمتر موضوعي در عقايد و احكام و تاريخ و تفسير قرآن كريم و مانند آنها پيدا مي شود، كه احاديث وارد شده در آن موضوع، بدون اختلاف و تعارض باشند، اگر چه تعارضي ناپايدار به عموم و خصوص يا اطلاق و تقييد. بنابر اين، در از بين بردن اين تعارضات ابتدايي، كه در گفتگوهاي عادي مردم نيز وجود دارد، و در تشخيص حديث درست از نادرست، و حديث قوي از ضعيف و روايت معتبر از غير معتبر، تنها راه اينست كه به قواعد و مقرراتي كه در نزد عقلا و انديشمندان، معتبر است، استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحيت دار، رجوع شود و بدين وسيله، بعضي احاديث را به بعضي ديگر بازگردانده، و در صورت امكان جمع بين روايات، و عمل به روايتي كه از نظر سندي يا مضموني، قوت و متانت بيشتر دارد، يا با قرآن كريم و سنت ثابت

[صفحه 14]

شده و مانند آن، موافقتر است، به اين قاعده عمل شود و از رد كردن روايت و ناديده گرفتن آن، خودداري گردد. نتيجه كلام اينكه، اخبار و رواياتي كه درباره مهدويت از معصومين عليهم السلام وارد شده، همگي بايد در پرتو چنين قواعدي، بحث و بررسي شود. كه چنانچه احاديث متواتره اي داريم مورد عمل قرار گيرد و در اخبار غير متواتره نيز بعضي به بعضي تقويت شده، و برخي، برخي ديگر را تفسير كند و اگر خبر ضعيفي هم هست، ملاحظه شواهد و قرائن

و بقيه موارد تاييد معتبر، در آن شود. از اين رو مي توان گفت: هيچ كسي احاديث وارده در باب عقيده به مهدويت را مردود و شبهه دار نمي پندارد، مگر ناآگاهان به صناعت حديث شناسي، يا آگاهاني كه تحت تاثير تبليغات باطل و فتنه هاي گمراهي آفرين استعمارگران، با سنت پيامبر صلي الله عليه و آله به دشمني برخاسته اند.

پاورقي

[1] متواتر به معني پياپي. در اصطلاح حديث شناسي به احاديث متعدده اي گفته مي شود، كه روايت كنندگان آن در هر طبقه، به گونه اي زياد باشند، كه از مجموع روايات آنها علم عادي به صدور آن كلام، از معصوم عليه السلام حاصل آيد. به عبارت ديگر اختلاف راويان و تعدد آنها در نقل يك خبر از معصوم عليه السلام به حدي باشد كه توافق آنان بر كذب و همدستي آنان در جعل خبر ممكن نباشد.

[2] خبر واحد خبري است كه نقل كننده آن يك يا چند راوي باشد. تا آنجا كه به حد تواتر نرسيده باشد. و در اصطلاح حديث شناسي تقسيم بنديهاي مختلف، و اقسام گوناگون دارد. مشهورترين اقسام آن در رابطه با راوي عبارتند از: صحيح، حسن، موثق و ضعيف.

[3] از جمله اين اختلافات، اختلاف بر سر نام پدر بزرگوار حضرت مهدي عليه السلام است كه در پاره اي از روايات اهل سنت عبارت اسم ابيه اسم ابي به حديث مشهور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اسمه اسمي و كنيته كنيتي افزوده شده است. به اين معنا كه نام مهدي هم نام من، و كنيه او همانند كنيه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است. و

يا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، كه همگي اين موارد در خود مدارك اهل سنت، قابل بررسي، و نظر مشهور شيعه، بر طبق احاديث وارده در همان كتابها، قابل اثبات است.

[4] جريان محمد بن عجلان در صفحه 174 از كتاب البرهان في علامات مهدي آخرالزمان نقل شده است. محمد بن عجلان يكي از فقهاي مدينه بود، كه در زمان حكومت بني عباس با مردم بنام محمد بن عبدالله محض كه از نسل امام حسن مجتبي عليه السلام بود، بيعت كرد. منصور، خليفه عباسي كه بسياري از سادات حسني را به جرم مخالفت با دستگاه حكومت، كشته بود، محمد بن عجلان را احضار كرد. و بعد از تحقيق درباره بيعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد، دست او را ببرند. و گفت: اين دستي كه با دشمن من بيعت كرده است، بايد پريده شود. فقهاي مدينه وساطت كردند و گفتند: اين مرد تقصيري ندارد، چون فقيه است و بر طبق روايات خيال كرده كه محمد بن عبدالله بن محض مهدي امت است. از اين رو با او بيعت كرد و قصد دشمني با تو را نداشته است.

[5] (آيه 18 سوره انبياء) بل نقذف بالحق علي الباطل، فيدمعه. فاذا هو زاهق، و لكم الويل مما تصفون.

[6] تعداد كساني كه در طي تاريخ اسلام، ادعاي مهدويت داشته و به انگيزه هاي مختلف به دروغ خود را قائم آل محمد صلي الله عليه و آله معرفي كرده اند، يا برخي از مريدان آنها، اين عنوان را به دروغ برايشان تبليغ و ترويج كرده اند، بيش از پنجاه نفر مي باشد.

[7]

براي شناختن اين خصوصيات، از حيث اصل و نسب، و سيماي ظاهري، و كيفيت اخلاق و رفتار، و از حديث علامات و معجزات، و نحوه ظهور و حكومت آن بزرگوار، مي توان به كتابهايي كه در اين باب، نوشته شده است، همچون مهدي موعود، منتخب الاثر و... مراجعه نمود.

[8] غير متواتر، اعم از خبر يك يا چند راوي، و اعم از اينكه قرايني بر صحت و صدور آن از معصوم عليه السلام وجود داشته، يا نداشته باشد، تعبيري ديگر از همان خبر واحد است.

[9] احاديث متعدده اي كه با اسناد گوناگون، و بوسيله راويان مختلف، از هر يك از معصومين عليهم السلام نقل شده اند، اما همگي آنها از حيث مضمون و لفظ، كاملا يكسان بوده و در تعابير و كلمات، هيچ اختلافي باهم ندارند. چنانكه همه اين راويان، اتفاق دارند بر اين كه: از پيغمبر صلي الله عليه و آله شنيدم، كه فرمود: اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي.

[10] اين مخالفت بين دو حديث متواتر، به گونه اي نيست كه باهم تضاد و تناقضي داشته باشند. بلكه يكي از آن دو بعنوان شرط يا قيد يا خصوصيتي زايد بر ديگري، قابل جمع با آن مي باشد.

[11] احاديث متعدده اي، كه اگر چه در الفاظ و تعابيرشان، اختلافاتي وجود دارد، اما به خاطر كثرت راويان، به گونه اي هستند، كه مي توان علم اجمالي پيدا كرد، كه حد اقل يكي از آنها، با همين الفاظ و كلمات وارده در حديث، از معصوم عليه السلام صادر گرديده است. مثلا در بعضي از اين گونه روايات آمده است كه: خبري كه راوي مومن آن را

نقل كرده باشد حجت است. و در بعضي ديگر آمده است: خبري كه راوي آن راستگو باشد حجت است. در بعضي ديگر آمده است: خبري كه روايت كننده آن عادل باشد حجت است. در اينجا علم پيدا مي كنيم كه حد اقل يكي از اين روايتها، صحيح و صادر شده از معصوم است. حال در اين ميان، روايتي را كه خاص تر از بقيه روايات است، و شمول كمتري دارد، و به عبارت ديگر بقيه روايات هم آن را بنوعي تاييد مي كنند، اختيار كرده و به مضمونش عمل مي نماييم. كه در مثال مذكور، آخرين دسته اين روايات، يعني حجت بودن خبر عادل است. زيرا اگر راوي عادل باشد حتما مومن و راستگو هم هست. و دو دسته قبلي آن را شامل مي شوند.

[12] مجموعه اي از احاديث، كه همگي بر معنايي خاص، يا حكمي معين، دلالت مشترك دارند، اگر چه در الفاظ و تعابير، با يك ديگر اختلاف دارند. به شكلي كه در بين اين مجموعه، هيچ حديثي را نتوان يافت كه بطور قطع و يقين، مضمون و متن و الفاظش همگي از ناحيه معصوم عليه السلام صادر شده باشد. مثل روايتهايي كه درباره كيفيت جنگهاي اميرالمومنين علي عليه السلام با الفاظ و تعابير و مضامين گوناگون وارد شده اند، ولي همگي آنها در اثبات شجاعت بي نظير براي مولا علي عليه السلام متفق هستند. و مثل حكايات فراوان، و نقل هاي متفاوتي كه درباره بخشش و كرم حاتم طائي در كتابهاي مختلف وجود دارد، كه از همگي آنها، به آنچه كه قدر مشترك و مضمون عام بين همه آنهاست، يقين و علم

قطعي پيدا مي شود. و آن، وجود حاتم در زماني از زمانهاي گذشته، و دارا بدون جود و بخشش بسيار توسط او مي باشد.

الهام گيري از باورداشت مهدويت

بر كسي پوشيده نيست كه عقيده به ظهور حضرت مهدي عليه السلام، عقيده اي است كه اميد مي آفريند، و نشاط و تلاش ايجاد مي كند. سستي و نااميدي و كسالت را از بين مي برد. حركتهاي اصلاحگرانه و اسلام خواهانه را تشويق مي كند، و جانهاي شورنده بر استكبار و استضعاف را تقويت مي نمايد. اسلام، هنوز به كمال اهداف خويش نرسيده و به مرحله تحقق همه آرمان هايي كه براي جامه عمل پوشاندن به آنها، آمده است،

[صفحه 15]

دست نيافته، آينده، از آن اسلام است و ناگزير بايد روزي فرا برسد كه اسلام عزيز بر همه گيتي، حكم روا باشد، و همه ستمگري ها و حق كشي ها را از بين ببرد. دنيا، بزودي به دامن اسلام، پناه خواهد آورد، و نياز دنيا به اسلام، هر روز ظاهرتر از روز پيش، به چشم مي خورد. نور اسلام، هر روز روشن تر، و پرتوش هر روز درخشان تر از قبل، در همه دنيا احساس مي شود. شكست نظامهاي استكباري رايج و فروپاشي احزاب شرك آلود غير انساني، و عدم موفقيت برنامه هاي اقتصادي و سياسي آنان، در گسترش امنيت و آسايش مردمي، و ناكام ماندن اين سياستها در تحقق اهداف انساني، و از بين بردن جهل و ستم و كينه جوئي ها و نژاد پرستي ها، روز به روز، دلها را براي قبول اسلام آماده تر ساخته، و مردم دنيا را براي پذيرش برنامه هاي الهي آن - كه يگانه راه

حل مشكلات بشريت است - مشتاق تر مي سازد. بشريت سرگردان امروز، هرگز گمشده خود را در نظامهاي شرقي و غربي نيافته و نخواهد يافت. بلكه اين نظامها و مكتبهاي غير الهي، براي انسان امروز دست آوردي جز فروماندگي بيشتر و دشوارتر شدن كارها و مشكلات، و فزوني فحشاء و منكرات و فساد، و گردن فرازي، و استكبار، نداشته است. اعتقاد به مهدويت درك ما را نسبت به كرامت انسان بيدار مي كند و اين باور را كه زمين، نه از آن ستم پيشگان و استعمارگران، بلكه از آن خداست، و فرجام كار براي تقوي پيشگان است و خداوند

[صفحه 16]

آخرين پيامبر و رسول گراميش حضرت محمد صلي الله عليه و آله را با هدايت و آيين حق، براي غلبه بر تمامي اديان تاريخ فرستاده است، تقويت مي كند و دوستي حقيقت و عدالت، و نيكوكاري را در دلهاي ما، جاي مي دهد و ما را براي برتري بخشيدن به كلمه توحيد، و بر پا داشتن حدود الهي، و اجراي حكم و قانون اسلام، به نهضت و قيام وا مي دارد و پيوند ما را با مبادي و اصول اسلامي پايدار مي سازد و در عمل به مسئوليت هايي كه بر عهده داريم مورد بازخواست قرار مي دهد. خداي تبارك و تعالي - كه راستگوترين است - در اين باره مي فرمايد: اوست كه رسول گراميش را با هدايت و آيين حق، فرستاد تا آن را بر همه دين ها برتري بخشد. اگر چه ناخوشايند مشركين باشد. [1] و مي فرمايد: خداوند به كساني از شما كه ايمان آورند و عمل شايسته انجام دهند، وعده داده

است كه آنان را در زمين به خلافت رساند، چنانكه پيشينيان آنان را، خلافت بخشيد، و ديني را كه بر ايشان پسنديده است اقتدار و تمكين دهد، و ترس و هراس را به آرامش و امنيت تبديل كند، تا تنها مرا بپرستند. و چيزي را شريك و همتاي من قرار ندهند. و هر كس بعد از آن، كفر ورزد از فاسقان بشمار آيد. [2] و چنانكه مي فرمايد: ما مي خواهيم بر مستضعفين زمين منت گزاريم، و آنان را پيشوايان مردم و وارثان زمين قرار دهيم. [3] و چنانكه مي فرمايد: كلمه و تقدير ما، از ابتدا درباره بندگان رسالت يافته خود - قبل از انگيزش آنان به

[صفحه 17]

پيامبري - بر اين قرار گرفته، كه همانا آنان ياري شدگانند و لشكريان ما پيروزمند و غلبه يافته گانند. [4] .

پاورقي

[1] (آيه 33 سوره توبه) هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون.

[2] (آيه 55 سوره نور) وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لا يشركون بي شيئا، و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون.

[3] (آيه 5 سوره قصص) و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين.

[4] (آيات 171 و 172 و 173، سوره صافات) و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين، انهم لهم المنصورون، و ان جندنا لهم الغالبون.

اساس عقيده به مهدويت

اساس در عقيده به مهدويت، و غلبه اسلام بر تمامي اديان، و منتهي شدن سير طبيعي دنيا، به حاكميت

اسلام و فرامين الهي، و يگانه شدن قوانين و نظامهاي موجود، و خلافت مومنان و شايستگان در زمين، و تبديل ترس و هراس بشريت به امان و امنيت، و نابودي همه مظاهر استضعاف و استكبار، همگي در همان نيروي اوليه اي است كه به طرزي شگفت، براي نابودي همه مظاهر شرك و استكبار، و آزادسازي انسان از سلطه طواغيت، و خارج ساختن بشريت از ذلت بندگي مردم، به عزت بندگي خداوند، در نهاد دعوت اسلام، و باور توحيدي و كلمه اخلاص، به وديعت نهاده شده است. اينكه مي بينيم دنيا در سير خويش بسوي جامعه اي يگانه و بين المللي، و ادغام بعضي جوامع در بعضي ديگر، و كاستن امتيازات سياسي و نظامي و نژادي، در حركت است، و دانش و پيشرفت صنعتي، يگانه شدن بشريت، و يكي شدن اقوام و مليت هاي مختلف را ميسر ساخته است و توسعه ارتباطات و پيوندهاي بين ملت ها و قوميت هاي گوناگون، آنان را مانند اهل شهري بلكه محله اي واحد قرار داده است، همگي زمينه ساز آينده اي درخشان، بر اساس تعاليم اسلام و قرآن بشمار مي رود. يعني همان طور كه بشريت جامعه هاي قبيله اي را پشت سر نهاده و در حركت خويش، به تاسيس جوامع شهر نشين،

[صفحه 18]

بر اساس وحدت منطقه، يا منافع سياسي، يا اقتصادي، يا نژادي رسيد كه هر كدام خواستار غلبه و تسلط بر ديگري است، يقينا در همين سير رو به رشد، روزي از اين حكومتهاي جزئي و وحدت هاي ناچيز رهايي يافته و به وحدتي بزرگ و حكومتي الهي و جهانگير كه هيچ اختصاصي به فرد يا طائفه

يا منطقه يا نژادي مخصوص، نخواهد داشت، دست پيدا خواهد كرد، كه همانا حكومت اسلام و قرآن است، حكومتي كه همگان را شامل مي شود و همه در آن مساويند. ما مسلمانان، همچنان كه همه خبرهاي غيبي خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله را باور داريم و چنانكه به فرشتگان خدا و كتابها و پيامبران او ايمان داريم و آنچه را كه از جزئيات و تفاصيل معاد و بهشت و دوزخ و مانند آن - كه جز بوسيله وحي و خبر دادن پيامبر صلي الله عليه و آله قابل اثبات نيست - به ما خبر داده اند، تصديق مي كنيم. همين طور به وعده خداوند نيز كه آن را در كتاب مجيدش خطاب به ايمان آوردگان و همه بشريت بيان فرموده و ما را از زبان پيامبران و رسولانش نسبت به آن بشارت بخشيده، و پيامبر راستگو و امين ما، آن را به آگاهي ما رسانده است، ايمان داريم. و نسبت به تحقق اين وعده الهي در وراثت صالحان و حكومت اسلام و قرآن در تمام جهان، ترديدي به خود راه نمي دهيم. و از خدا مي خواهيم كه ما را بر اين عقيده و بر تمام مبادي و اصول اسلامي و باورهاي اصيل و صحيح، پايدار و ثابت قدم بدارد. پروردگارا بعد از اينكه ما را هدايت فرمودي، ضلالت و گمراهي را به دلهاي ما راه مده، و از جانب خويش رحمتي

[صفحه 19]

خاص به ما عنايت كن، كه همانا تو بسيار بخشنده و عنايت كننده اي [1] .

پاورقي

[1] (آيه 8 سوره آل عمران) ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب

لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب.

كتابهاي مستقل درباره مهدويت

دانشمندان اسلامي همواره به روايات مربوط به حضرت مهدي عليه السلام، اهتمامي خاص داشته و در استخراج و تحقيق و رساندن آنها به جامعه، و محكم كردن ايمان به آنها در قلوب مردم، سعي و تلاش فراوان داشته اند. از اين رو علاوه بر آوردن اين روايات در كتب سنن و مسانيد و جوامع و غيره، كتابهاي روايي مستقل و مجموعه هاي احاديث خاص در اين زمينه، فراوان نگاشته اند. از آن ميان، ما به افزون از سي كتاب كه به شكل مستقل، به كوشش بزرگان اهل سنت، در اين باره تاليف شده است، آگاهي يافتيم كه بعنوان نمونه، مي توان از كتاب هاي البيان في اخبار صاحب الزمان و القول المختصر في علامات المهدي المنتظر عليه السلام و عقد الدرر و العرف الوري و... نام برد. اين كتابها و نظاير آنها، كمترين چيزي را كه اثبات مي كنند، اينست كه باورداشت مهدويت باوري اسلامي است كه اساس آن به كتاب و سنت نبوي صلي الله عليه و آله بر مي گردد و همه پيشينيان و صحابه و تابعين، به آن اعتقاد داشته اند و اختصاصي به مذهبي خاص از مذاهب مختلفه مسلمين ندارد. اينكه خود اين عقيده، يكي از دلايل قطعي بر پايان يافتن سلسله پيامبران الهي به وجود شريف پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و آله است و اينكه آيين او، هرگز نسخ نخواهد گشت و اينكه

[صفحه 20]

حضرت مهدي عليه السلام - چنانكه در كتاب المهدي از سنن ابوداوود آمده، و احاديث صحيحه متعددي به آن تصريح دارند - دوازدهمين جانشين اوست. آخرين

نفر از جانشيناني كه رسول گرامي صلي الله عليه و آله، امت خويش را به آمدن يكايك آنان بشارت بخشيده است و اين بشارات، همگي در احاديث گوناگوني كه با سندهاي فراوان در مسند احمد بن حنبل و صحيح بخاري و صحيح مسلم و غير آنها، نقل شده است، مورد اعتراف همگان است. هر كس بخواهد به ميزان قوت و اعتبار آنچه كه مدرك و مستند مسلمانان در عقيده به مهدويت قرار گرفته آگاهي يابد و كثرت روايات اين باب، و فراواني مولفين و جمع آورندگان آنها را دريابد، و شهرت اين روايات در بين انديشمندان و دانشمندان اسلامي را غير قابل انكار بيند، بايد به كتابهاي جوامع سنن مسانيد و كتابهاي تفسير و تاريخ و رجال و فرهنگنامه ها و لغتنامه ها و غير آن مراجعه نمايد، تا بفهمد كه بر شمردن همه اين احاديث و كتابهاي مربوطه، كاري بسيار دشوار است. ما در اين مختصر، تنها درباره يكي از اين كتابها، كه پيرامون اين موضوع نگاشته شده است، سخن مي گوييم و بعنوان نمونه اي از اينگونه تاليفات و بعنوان دليلي بر بسياري چشمگير اين مطالب در كتابهاي ديگر، به بررسي آنچه در اين كتاب آمده است، مي پردازيم. اين كتاب البرهان في علامات مهدي آخر الزمان عليه السلام [1] نام دارد. اما كتاب و مولف آن، هر دو بي نياز از تعريف هستند، زيرا خود كتاب از كتابهاي مشهور و معروف است، كه نسخه خطي آن در

[صفحه 21]

چندين كتابخانه بزرگ موجود است و اخيرا چاپ جديدي از اين كتاب، با استفاده از تصوير برداري از نسخه خطي موجود در كتابخانه مسجد الحرام

در مكه مكرمه، عرضه شده است و ماخوذ نيز نسخه خطي ديگري از آن را كه در كتابخانه مسجد اعظم قم - از يادگارهاي مرحوم مغفور آيه الله العظمي بروجردي - حفظ و نگهداري مي شود، مشاهده كرده ايم. و مولف اين كتاب، عالم بزرگ و محدث مشهور علي بن حسام الدين بن عبدالملك المتقي الشاذلي المديني الهندي، متوفي به سال 977 هجري قمري است. او نويسنده اي معروف است و شرح حالش در كتابهايي كه پيرامون زندگينامه هاي علماء و بزرگان اهل سنت نوشته شده اند، موجود است. چنانكه در مقدمه و نسخه چاپ شده همين كتاب نيز، شرح زندگاني و آثار و مقامات او، درج گرديده است. برخي از آنچه در اين كتاب آمده، و بر آنيم تا آگاهي مختصري نسبت به آن پيدا كنيم، عبارتند از: اسامي آن دسته از مشايخ و راويان و صاحبان كتابهاي جامع، سنن و مسانيد كه احاديث مربوط به عقيده به مهدويت را در كتابهاي خويش روايت كرده اند و مولف اين كتاب نيز روايات وارده را از ايشان نقل كرده است، و نيز اسامي گروهي از علماي مشهور و تابعيني [2] كه پس از عهد پيامبر صلي الله عليه و آله اين احاديث و اخبار را روايات كرده اند، و نيز اسماء گروهي از صحابه كه خود، بدون واسطه از رسول صلي الله عليه و آله نقل حديث كرده اند.

[صفحه 22]

پاورقي

[1] اين كتاب كه متاسفانه تا كنون به فارسي ترجمه نشده است، داراي ابواب مختلف است كه در هر باب مجموعه اي از مشهورترين و معتبرترين روايات اهل سنت، درباره حضرت مهدي عليه السلام و خصوصيات

آن حضرت و نشانه هاي ظهور ايشان جمع آوري شده است.

[2] تابعين به كساني گفته مي شود، كه زمان پيامبر صلي الله عليه و آله را درك نكرده اند، لكن با اصحاب و ياران نزديك پيامبر صلي الله عليه و آله كه پس از پيامبر مي زيسته اند، همنشيني و مصاحبت داشته، از آنان نقل روايت نموده اند.

اسامي مشايخ و اساتيد فن و صاحبان كتابهاي جامع حديث

1 - طبراني، 2 - ابونعيم اصفهاني، 3 - خطيب بغدادي، 4 - ابن ابي شيبه، 5 - نعيم بن حماد - يكي از اساتيد امام بخاري صاحب صحيح بخاري، - 6 - الحاكم، 7 - احمد، 8 - مارودي، 9 - بزاز، 10 - ترمذي، 11 - دارقطني، 12 - ابن ماجه، 13 - ابويعلي موصلي، 14 - ابن عساكر، 15 - مسلم، 16 - ثعلبي، 17 - ابوداود، 18 - ابن جوزي، 19 - ابن ابي اسامه، 20 - تمام بجلي، 21 - روياني، 22 - ابن منده، 23 - حسن بن سفيان شيباني، 24 - عثمان بن سعيد داني، 25 - ابوالحسن حوبي، 26 - ابن كثير، 27 - ابن سعد، 28 - واقدي، 29 - ابوبكر بن مقري، 30 - ابن مناوي، 31 - ابوغنم كوفي، 32 - ابن مردويه، 33 - ابن خزيمه، 34 - ابوعوانه، 35 - ابوبكر اسكافي، 36 - ديلمي، 37 - قرطبي، 38 - ابن لهيعه، 39 - ابوبكر احمد بيهقي، 40 - ابوالحسن آبري، 41 - ابن حبان، 42 - ابوبكر احمد بن محمد بن عبدالله بن صدقه.

اسامي برخي از مشاهير از تابعين و غير آنان

1 - عاصم بن عمرو بجلي، 2 - سعيد بن مسيب، 3 - ابوجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام، 44 - اسحاق بن يحيي، 5 - شهر بن حوشب، 6 - زهري، 7 - مطر وراق، 8 - طاووس، 9 - صباح، 10 - عمرو بن علي، 11 - مكحول، 12 - كعب بن علقمه، 13 - قتاده، 14 - عبدالله بن حارث، 15 - محمد بن جبير، 16 - ارطاه بن منذر، 17 -

[صفحه 23]

حكم

بن عينيه، 18 - ابوقبيل، 19 - ابن ابي طلحه، 20 - كثير بن مره، 21 - ابن سيرين، 22 - مجاهد، 23 - خالد بن سعد، 24 - ابومريم، 25 - شريك، 26 - ابوارطاه، 27 - ضمره بن حبيب، 28 - حكم بن نافع، 29 - خالد بن معدان، 30 - محمد بن حنفيه، 31 - سدي، 32 - سليمان بن عيسي، 33 - بقيه بن وليد، 34 - وليد بن مسلم، 35 - قيس بن جابر، 36 - عمرو بن شعيب، 37 - ابو شوذب، 38 - دينار بن دينار، 39 - معمر، 40 - فضل بن دكين، 41 - سالم بن ابي جعد، 42 - محمد بن صامت، 43 - حكيم بن سعد، 44 - ابراهيم بن ميسره، 45 - ابواميه.

اسامي روايت كنندگان درباره حضرت مهدي از مردان و زنان اصحاب...

1 - علي بن ابي طالب، 2 - عمار بن ياسر، 3 - حذيفه يماني، 4 - ابوسعيد حذري، 5 - طلحه بن عبيدالله، 6 - ابن عمر، 7 - عبدالله بن مسعود، 8 - جابر بن عبدالله، 9 - عبدالرحمان بن عوف، 10 - عمر بن خطاب، 11 - ابن عباس، 12 - ابوهريره، 13 - انس بن مالك، 14 - ابو امامه، 15 - هلالي، 16 - ابوطفيل، 17 - الحسن عليه السلام 18 - الحسين عليه السلام، 19 - ثوبان، 20 - ابي بن كعب، 21 - جابر بن سمره، 22 - جابر صدفي، 23 - عبدالله بن عمرو بن عاص، 24 - عمرو بن عاص، 25 - ام سلمه، 26 - عايشه، 27 - اسماء بنت عميس، 28 - ام حبيبه. در اينجا، بعد از ذكر

اسامي، به خاطر افزايش آگاهي خواننده، و خالي نبودن اين نوشتار از متون اين احاديث، و نيز بمنظور كسب ثواب و اجري كه در احاديثي مانند: من حفظ من امتي اربعين

[صفحه 24]

حديثا حشره الله يوم القيامه فقيها [1] وعده داده شده است [2] ، در صدد بر آمديم، كه چهل حديث از احاديث نقل شده در اين كتاب را - كه افزون از دويست حديث مي باشد - در اين نوشتار ذكر نماييم. - و ما توفيقي الا بالله -

1 - احمد، و ابن ابي شيبه، و ابن ماجه، و نعيم بن حماد، در كتاب فتن از علي عليه السلام، نقل كرده است كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: مهدي عليه السلام از ما اهلبيت است، خداوند امر او را در يك شب اصلاح خواهد فرمود. (ب 2، ح 1، 89).

2 - ابوداود، و ابن ماجه، و طبراني، و حاكم، از ام سلمه روايت كرده اند كه گفت: شنيدم رسول الله صلي الله عليه و آله مي فرمايد: مهدي عليه السلام از سلاله من است، از فرزندان فاطمه عليه السلام (ب 2، ح 2، ص 89)

3- حاكم، و ابن ماجه و ابونعيم، از انس بن مالك روايت كرده اند كه گفت، شنيدم، رسول الله صلي الله عليه و آله مي فرمايد: ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشت هستيم: من و حمزه و علي و جعفر و حسن و حسين و مهدي (ب 2، ح 3، ص 89)

4- ترمذي به طريق صحيح از ابوهريره، نقل كرده است، كه گفت: رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: اگر از

عمر دنيا، جز يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولاني مي كند كه مهدي عليه السلام در پي آيد. (ب 2، ح 4، ص 90)

[صفحه 25]

5- طبراني در الاوسط از طريق عمرو بن علي، روايتي را از علي بن ابي طالب نقل كرده كه از پيامبر صلي الله عليه و آله سوال كرد: مهدي از بين ماست يا از بين ديگران؟ يا رسول الله! در جواب فرمود: بلكه از ماست، خداوند همچنانكه به ما آغاز فرمود، به ما هم ختم خواهد كرد. به وسيله ماست كه مردم از شرك نجات مي يابند، به وسيله ماست كه خداوند بين دلهاي مردم، الفت و پيوند ايجاد مي كند، بعد از آنكه به دشمني حاصله از شرك، بينشان جدايي افتاده باشد (ب 2، ح 7، ص 91)

6 - نعيم بن حماد، و ابونعيم از طريق مكحول از علي بن ابي طالب عليه السلام روايت كرده است، كه فرمود: گفتم: اي رسول خدا، آيا مهدي عليه السلام از بين ما آل محمد صلي الله عليه و آله است يا از بين غير ما؟ فرمود: نه، بلكه از بين ماست، خداوند دين را همچنانكه گشود، به وجود او ختم خواهد كرد، مردم بوسيله ما از فتنه نجات مي يابند، چنانكه از شرك نجات يافتند. و بوسيله ماست كه خداوند بين دلهاي مردم، الفت و پيوند ايجاد مي كند. و بوسيله ماست كه مردم بعد از دشمني برخاسته از فتنه، با يكديگر برادر شدند. (ب 2، ح 8، ص 91)

7 - حارث بن ابي اسامه، و ابونعيم، از ابوسعيد نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا صلي

الله عليه و آله فرمود: زمين پر از ستم و دشمني مي شود، و به درستي، مردي از اهل بيت من، قيام خواهد كرد تا زمين را از عدل و داد پر كند، چنانكه پر از دشمني و ستم شده باشد. (ب 2، ح 10، ص 91 و 92)

[صفحه 26]

8 - طبراني در كتاب الكبير و ابونعيم از ابن مسعود، نقل كرده اند، كه گفت: رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: مردي از اهلبيت من قيام خواهد كرد، اسمش همانند اسم من، و اخلاقش همانند اخلاق من است، او زمين را پر از عدل و داد كند، چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد. (ب 2، ص 92)

9- ابونعيم از حذيفه نقل كرده است، كه گفت: رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: واي بر اين امت از پادشاهان ستمگر مردم، را مي كشند، و اطاعت كنندگان پروردگار را مي ترسانند، مگر كسي را كه فرمانبري و اطاعت از آنان را اظهار كند. پس انسان با ايمان و پرهيزكار بايد با زبانش با آنان بسازد، اما در قلب و با جوارحش از آنان بگريزد. پس اگر خداي بزرگ بخواهد اسلام را عزيز گرداند، هر ستمگر عناد پيشه اي را در هم خواهد شكست، و او بر آنچه بخواهد تواناست و مي تواند امت را بعد از تباهي، اصلاح فرمايد - و حالشان را نيكو گرداند - اي حذيفه! اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند همان يك روز را، آن چنان طولاني خواهد كرد، كه مردي از اهلبيت من به حكومت رسد، به دست او پيشامد هايي

عجيب به وقوع مي پيوندند، و خداوند - به دست او - اسلام را پيروز مي كند، و او در وعده هايش خلاف نمي كند، و او محاسبه گري سريع است. (ب 2، ح 12 ص 92)

10- حسن بن سفيان، و ابونعيم، از ابوهريره، نقل كرده اند، كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك شب، باقي

[صفحه 27]

نمانده باشد، خداوند در همان يك شب، مردي از اهلبيت مرا به حكومت خواهد رسانيد. (ب 2، ح 13، ص 92)

11- روياني در كتاب مسند خويش، و ابونعيم از حذيفه، نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مهدي عليه السلام مردي از فرزندان من است، رنگ رخساره اش، رنگ عربها، و اندامش، اندام اسرائيلي هاست، بر گونه راستش خالي هست، كه مانند ستاره اي درخشان است. زمين را از عدالت پر مي سازد، چنانكه از ستم و حق كشي پر شده باشد، در زمان خلافت و رهبري او، زمينيان و آسمانيان و پرندگان فضا، راضي و خوشنود خواهند بود. (ب 2، ح 16، ص 93 و 94)

12- ابونعيم از حسين عليه السلام روايت كرده است، كه همانا پيامبر صلي الله عليه و آله به فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند: اي دخترك من! مهدي، از فرزندان توست. (ب 2، ح 17، ص 12)

13- و ابن عساكر از حسين عليه السلام روايت كرده است، كه همانا پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اي فاطمه! تو را بشارت باد، كه مهدي عليه السلام از نسل تو است. (ب 2، ح 17، ص 94)

14- طبراني در كتاب

الكبير، و ابونعيم از هلال (يا هلالي)، نقل كرده است، كه پيامبر صلي الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام فرمود: سوگند به آنكه مرا به حقيقت، مبعوث گردانيد، كه مهدي اين امت، از نسل اين دو نفر است - اشاره به حسن عليه السلام و حسين عليه السلام -

[صفحه 28]

زماني كه دنيا آشفته گردد، و فتنه ها ظاهر شوند، و راهها كوتاه گردند، و برخي مردم بر برخي ديگر هجوم آورند، نه بزرگسالان به خردسالان رحم كنند، و نه خردسالان به بزرگسالان، احترام نهند. در آن زمان خداوند از نسل اين دو، كسي را بر مي انگيزد كه حصارهاي گمراهي را مي گشايد، و دلهاي غفلت زده را بيدار مي كند، و در آخر الزمان دين را بپا مي دارد، چنانكه من در ابتدا، آن را به پا داشتم، و دنيا را از عدالت، پر مي سازد چنانكه از ستم پر شده باشد. (ب 2، ح 19، ص 94 و 95)

15- و نيز او - نعيم بن حماد - از علي عليه السلام و عايشه، از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود: مهدي، مردي از خاندان من است. او بر طبق سنت من - با مخالفين - مي جنكد، چنانكه من بر طبق وحي الهي مي جنگيدم. (ب 2، ح 21، ص 195)

16 - و نيز او - نعيم بن حماد - از علي عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: مهدي عليه السلام مردي از - نسل - ما، از فرزندان فاطمه عليها السلام است. (ب 2، ح 23، ص 95)

17- طبراني، از عوف بن مالك، نقل

كرده است، كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: فتنه اي سخت، تيره و تاريك فرا مي رسد، فتنه ها پشت سر هم - بر مردم - وارد مي شوند، تا اينكه مردي از اهلبيت من قيام كند، كه مهدي خوانده مي شود. اگر او را دريافتي، پيروش باش، تا از هدايت

[صفحه 29]

يافتگان باشي. (ب 4، ف 1، ح 20، ص 103)

18 - داني از حكم بن عينيه، نقل كرده است، كه گفت: به محمد بن علي عرضه داشتم: شنيدم كه از نسل شما، مردي ظهور مي كند، كه در اين امت عدالت را بر پا مي دارد. فرمود: همانا ما به همان چيزي كه مردم اميد دارند، اميد بسته ايم. و اميدواريم كه اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند همان يك روز را آن چنان طولاني كند، كه انچه را اين امت به آن اميد بسته اند، تحقق پذيرد. و قبل از آن بدترين فتنه ها پديد مي آيد، چنانكه شخصي از برخي مردم، در شب مومن است، و صبح كه مي شود، كافر شده است، يا در صبح، مومن است، و شب كه مي رسد، كافر گرديده است، پس اگر كسي از شما، به چنين فتنه اي گرفتار شد، بايد تقواي الهي پيشه كند. و بايد كناره گزيني و خانه نشيني اختيار كند. (ب 4، ف 1، ح 7، ص 104)

19- امام ابو عبدالله نعيم بن حماد در كتاب الفتن از عمار بن ياسر نقل كرده است: زماني كه نفس زكيه كشته شود، و برادرش در مكه به نبردي شديد پردازد، ندا دهنده اي از آسمان ندا

دهد، كه امير و فرمانرواي شما فلاني است و او همان مهدي است كسي كه زمين را از حقيقت و عدالت، آكنده سازد.

20 - طبراني در كتاب الاوسط از طلحه بن عبيدالله، از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت كرده است: فتنه اي خواهد بود، هنوز طرفي از اين فتنه، آرام نگرفته كه طرف

[صفحه 30]

ديگري بر مي شورد، - قسمتي از آن آرامش نيابد مگر آنكه قسمتي ديگر از آن، بر مي آشوبد -، تا آنكه ندا دهنده اي از آسمان ندا در مي دهد: همانا امير و فرمانرواي شما فلاني است (ب 1، ح 1، ص 71)

21- ابونعيم و خطيب در كتاب تلخيص المتشابه از ابن عمر نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مهدي قيم مي كند، در حاليكه بالاي سر او فرشته اي ندا مي دهد: اين مهدي است، از او پيروي كنيد. (ب 1، ح 2، ص 72)

22- ابونعيم از علي عليه السلام روايت كرده كه فرمود: زماني كه ندا دهنده اي از آسمان ندا مي دهد كه: حق در خاندان محمد صلي الله عليه و آله است، در آن هنگام نام مهدي بر زبانهاي مردم آشكار مي گردد، و محبت او را به دل مي گيرند، و از غير او ياد نمي كنند. (ب 1، ح 4، ص 73)

23 - و نيز او - نعيم بن حماد - از شهر بن حوشب نقل كرده است كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: در ماه محرم، ندا كننده اي از آسمان ندا مي دهد: آگاه باشيد كه برگزيده خدا - از

ميان خلايق - فلاني است، پس فرمانش را گوش كنيد، و از او اطاعت كنيد، در سالي كه جنگها و فتنه ها فراوان است و سال صداي آسماني است. (ب 1، ح 9، ص 75)

24- و از اميرالمومنين علي بن ابي طالب نقل كرده است، كه فرمود: سه پرچم به مخالفت با يكديگر برافراشته شود، پرچمي در مغرب و پرچمي در عربستان و پرچمي در شام، فتنه و جنگ

[صفحه 31]

بين آنها يكسال طول مي كشد - سپس از قيام سفياني و ظلم و ستمي كه بر مردم روا مي دارد، ياد كرد. و پس از آن از ظهور و قيام حضرت مهدي عليه السلام و بيعت كردن مردم با او در بين ركن و مقام ياد نمود و فرمود: - لشكريان خويش را حركت مي دهد، تا در كمال آرامش و مدارا به وادي القري مي رسند. در آنجا پسر عمويش [3] سيد حسني همراه با دوازده هزار سوار به او مي رسد. و مي گويد: اي پسر عمو، من به فرماندهي اين لشكر سزاوارتر از تو هستم، زيرا من فرزند امام حسن هستم و مهدي من هستم. حضرت مهدي عليه السلام به او مي فرمايد: بلكه من مهدي هستم. حسني مي گويد: آيا تو را نشانه او معجزه اي هست تا با تو بيعت كنم؟ پس حضرت مهدي عليه السلام به پرنده اي اشاره مي نمايد، و پرنده در دستهايش قرار مي گيرد. و ني خشكي را مي گيرد و در زمين مي كارد، - بلا فاصله - سبز مي شود و برگ مي دهد. آن زمان سيد حسني به او عرض مي كند:

اي پسر عموي من، اين مقام سزاوار توست. (ب 1، ح 15، ص 76 و 77)

25- نعيم، و ابونعيم، از ابوسعيد نقل كرده اند، كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هنگامي كه آخرالزمان شود - و ياس و نااميدي رخ نمايد - و فتنه ها ظاهر شود، مردي خواهد بود كه مهدي ناميده مي شود. و بخشش و عطايايش ريزان و سرشار است. (ب 1، ح 33، ص 84)

26- ابونعيم، از عبدالرحمن بن عوف، نقل كرده است، كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هنگامي كه آخرالزمان شود - ياس و نااميدي و قحطي رخ نمايد -

[صفحه 32]

به تحقيق خداوند مردي از خاندان مرا بر خواهد انگيخت، دندانهاي پيشينش فاصله دار، و جبينش گشاده است. زمين را از عدالت پر مي سازد، و مال فراوان مي بخشد. (ب 1، ح 32، ص 84)

27- احمد و مسلم از ابوسعيد و جابر، از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت كرده اند كه فرمود: در آخر الزمان خليفه اي خواهد بود كه مال را بدون اينكه بشمارد، تقسيم مي كند. (ب 1، ح 28، ص 83)

28- حذيفه يماني، از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت كرده كه - درباره قضيه حضرت مهدي عليه السلام و بيعت كردن مردم با او در بين ركن و مقام خانه كعبه و خروج او بسوي شام - فرمود: و جبرئيل در راس پيشاهنگان لشگر، و ميكائيل در راس دنباله داران لشگر او قرار دارند، آسمانيان و زمينيان و پرندگان و حيوانات وحشي، و ماهيان دريا، همگي به ظهور او شاد مي شوند.

اين روايت را، ابوعمر و عثمان بن سعيد مقري نيز در كتاب سنن خود نقل كرده است. (ب 1، ح 16، ص 77)

29- احمد و باوردي در كتاب المعرفه و ابونعيم از ابوسعيد، نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: شما را به مهدي، بشارت باد، مردي از قريش، از بين امت من، در زماني كه مردم باهم به مخالفت و ستيز بر مي خيزند و زلزله ها روي مي دهد، او زمين را از عدالت و برابري پر مي سازد، چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. آسمانيان و ساكنان زمين، از او راضي و خشنود مي شوند. او مال را

[صفحه 33]

به درستي و برابري بين مردم تقسيم مي كند، و دلهاي امت محمد را از بي نيازي مي آكند، و عدالت او همگان را شامل مي شود. تا آنجا كه فرمان مي دهد ندا دهنده اي در دهد: كيست كه نيازي داشته باشد؟ پس هيچ كس جز يك مرد به نزد او نمي آيد. مرد نزد او مي آيد و درخواست مي كند، مي فرمايد: به نزد نگهبان برده دار رو، به تو مي دهد. به نزد او مي رود، و مي گويد: من فرستاده مهدي هستم، نزدت آمده ام كه مالي به من عطا كني. پس مي گويد: بريز، و آن قدر از مال به دامنش مي ريزد كه نمي تواند آن را حمل كند. پس مال را بيرون مي برد، در حالي كه پشيمان است، و با خود مي گويد: من طعمكارترين و حريص ترين فرد از امت محمد صلي الله عليه و آله

بودم، همه آنان به اين مال فراخوانده شدند، اما جز من كسي آن را قبول نكرد. پس باز مي گردد و پولها را به نگهبان پس مي دهد. او مي گويد: ما چيزي را كه به كسي بخشيديم، باز پس نمي گيريم. پس آن حضرت، در چنان حكومتي شش يا هفت يا نه سال درنگ مي كند، و بعد از او، خيري در زندگاني نيست. (ب 1، ح 21، ص 79 و 80)

30- و نيز او، از عبدالله، از ابوسعيد، از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: مهدي از نسل ماست، گشاده پيشاني است، و وسط بيني او قدري بر آمده است. (ب 3، ح 3، ص 99)

31- نعيم بن حماد از ابوسعيد خدري نقل كرده است كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پس از من فتنه هايي رخ خواهد داد. يكي از آن فتنه ها، فتنه

[صفحه 34]

تنگدستي و بيچارگي و خانه نشيني خواهد بود. در آن فتنه، جنگ و گريزها بوقوع مي پيوندد. و بعد از آن فتنه اي سخت تر و پس از آن فتنه اي ديگر خواهد بود. هر چه گفته مي شود: ديگر فته به پايان رسيد، گسترش بيشتر مي يابد، تا جائي كه هيچ خانه اي نمي ماند، مگر آن كه فتنه اي، آن را در بر مي گيرد، و هيچ مسلماني نيست، مگر آن كه فتنه ها او را دلزده و دلتنگ ساخته باشد. تا اين كه مردي از خاندان من قيام كند. (ب 4، ح 3، ص 103)

32 - نعيم از علي عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:

مهدي، قيام نخواهد كرد، تا زماني كه يك سوم مردم كشته شوند، يك سوم ديگر بميرند، و - تنها - يك سوم آنها باقي بمانند. (ب 4، ف 2، ح 4، ص 111 و 112)

33- ابن ابي شيبه، از مجاهد، نقل كرده است، كه گفت: فلاني - مردي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله - برايم روايت كرد كه: همانا مهدي عليه السلام، قيام نخواهد كرد، تا آن زمان كه نفس زكيه كشته شود. وقتي نفس زكيه كشته شد، هر كس در آسمان، و هر كس در زمين است، بر كشندگان او، خشمگين مي شوند. پس مردم مي آيند و شادمانه گرداگردش مي چرخند. چنانكه در شب عروسي، شادمانه گرد عروس مي چرخند. و مهدي عليه السلام، زمين را از عدل و داد پر مي كند. و امت من در زمان ولايت و حكومت او، از چنان نعمتي برخوردار مي شوند، كه هرگز در گذشته از آن بهره مند نبوده اند. (ب 4، ف 2، ح 6، ص 112)

34- ابوعمرو داني در كتاب سنن خويش از حذيفه، نقل كرده

[صفحه 35]

است، كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مهدي عليه السلام متوجه مي شود، كه عيسي بن مريم، نازل شده است. و چنان است كه گويا از موهايش، آب مي چكد. مهدي عليه السلام به او مي فرمايد: بفرما، پيش برو و با اين مردم نماز بگزار. عيسي گويد: اين نماز براي اقتداي به تو بپا داشته شده. پس پشت سر مهدي عليه السلام كه مردي از فرزندان من است، نماز مي خواند. (ب 9، ح 9، ص 160)

35 - طبراني

در كتاب الاوسط و حاكم از ام سلمه، روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: عده اي به تعداد لشكريان بدر با آن مرد - مهدي عليه السلام - بين ركن و مقام كعبه، بيعت مي كنند، پس جمعي از بزرگان اهل عراق و صالحين اهل شام، به ياري او مي آيند. پس لشگري از اهل شام، با او و يارانش مي جنگند، تا به منطقه اي به نام بيداء مي رسند، زمين آنان را - لشگر شام را - در خود فرو مي برد.

36 - نعيم از محمد بن حنفيه (رضي الله عنه) نقل كرده است، كه گفت: نزد علي عليه السلام بوديم، پس مردي از او درباره مهدي عليه السلام سوال كرد، فرمود: هيهات! چقدر دور است! - سپس با دستش، نه عدد شمرد [4] - و بعد فرمود: او در آخر الزمان، ظهور خواهد كرد. و در زماني كه درباره اش گفته شود: خدا را، خدا را، كه او كشته شده است. [5] پس خداوند براي او - از جاي جاي زمين - گروهي را كه همچون قطعه هاي ابر پراكنده اند، گرد هم مي آورد. و بين دلهايشان الفت و پيوند، ايجاد مي كند، به گونه اي كه از هيچ كس نمي هراسند. و به هيچ كس شادمان

[صفحه 36]

نمي شوند. به تعداد اصحاب بدر در اين گروه وارد مي شوند، كساني كه پيشينيان بر آنان سبقت نگرفته، و پسينيان توفيق درك و وصول به آنان را نمي يابند. و آنان به تعداد اصحاب طالوت اند، كه با او از نهر گذشتند. (ب 6، ح 8،

ص 144)

37- ابن ماجه، و طبراني از عبدالله بن حارث بن جزء زبيدي، نقل كرده اند، كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: مردمي از مشرق زمين قيام مي نمايند، و براي سلطنت و حكومت حضرت مهدي عليه السلام زمينه سازي مي كنند. (ب 7، ح 2، ص 147)

38- ابوغنم كوفي در كتاب فتن از علي بن ابي طالب عليه السلام، روايت كرده است، كه فرمود: آه از طالقان - رحمت باد بر طالقان - خدا را در آن شهر گنجينه هايي است كه از طلا و نقره نيستند، بلكه در آن، مرداني هستند كه خدا را به حقيقت معرفت، شناخته اند. و آنان در آخر الزمان، ياوران مهدي عليه السلام خواهند بود. (ب 7، ح 14، ص 150)

39 - ابونعيم، از ابوسعيد، نقل كرده است كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: از نسل ماست، آن كسي كه عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي خواند. (ب 9، ح 1، ص 158)

40- ابوبكر اسكافي، در كتاب فوائد الاخبار از جابر بن عبدالله، نقل كرده است، كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: كسي كه دجال را تكذيب كند، كافر شده، و كسي كه

[صفحه 37]

مهدي عليه السلام را تكذيب كند، كافر شده است. (ب 12، ح 2، ص 170) خداي تعالي را سپاس مي گويم، كه مرا به نقل اين چهل مورد، از بين احاديث وارد شده درباره حضرت مهدي عليه السلام شرافت و توفيق بخشيد. كسي كه در اين باره، خواستار احاديثي بيشتر، و بحثي گسترده تر است، مي تواند در كتابهاي مسانيد و

جوامع و كتابهاي مبسوطي چون بحار الانوار و العوالم و كتاب كمال الدين از شيخ صدوق، و غيبت از شيخ طوسي، و كفايه الاثر و كتاب ما منتخب الاثر به بررسي و تحقيق بپردازد.

الحمد لله رب العالمين 12 رجب الخير 1401 قم مقدس - لطف الله صافي گلپايگاني

[صفحه 47]

پاورقي

[1] از رسول الله صلي الله عليه و آله مكرر نقل شده است كه فرمودند: هر كس از امت من، چهل حديث را حفظ نمايد، خداوند روز قيامت، او را بعنوان فقيه محشور مي فرمايد.

[2] از شافعي نقل شده است كه درباره اين گونه احاديث گفت: مراد از اين چهل حديث، احاديثي است كه درباره فضايل و مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام وارد شده است. و در همين زمينه، داستان عجيبي از احمد بن حنبل نيز نقل شده است، كه طالبين آن مي توانند به كتاب اربعين از شيخ ابوالفتح محمد بن احمد بن ابي الفوارس (فوت شده به سال 412 هجري قمري) مراجعه نمايند.

[3] از اينكه در اين روايت، چند مورد تصريح شده است كه سيد حسني - كه از نسل امام حسن عليه السلام است - حضرت مهدي عليه السلام را بعنوان پسر عمو خطاب مي كند، مي توان استفاده كرد، كه قائم آل محمد صلي الله عليه و آله از نسل امام حسين عليه السلام مي باشد، چنانكه عقيده همه علماي شيعه و بسياري از بزرگان اهل سنت است و در كتاب هاي مختلف از جمله منتخب الاثر مجموعه اي از روايات اهل تسنن و تشيع در اين باره، نقل شده است.

[4] درباره اينكه، اين نه بار، باز و بسته كردن دست،

يا شمردن نه عدد با دست، (عقد بيده تسعا) چه مفهومي دارد، گفته شده است، كه حضرت علي عليه السلام به اين وسيله، خواستند اشاره اي داشته باشند به اينكه تعداد امامان معصوم از نسل حسين عليه السلام نه نفر است كه نهمين آنان مهدي عليه السلام است، از اين رو وقتي به نهمين شماره رسيدند فرمودند: ذلك يخرج في آخر الزمان.

[5] عبارت متن كتاب عبارتست از: (الله الله قبل) يعني خدا را، خدا را، گفته شده است. لكن ظاهر اينست كه عبارت صحيح به اين گونه باشد: (الله الله قتل). يعني خدا را خدا را، و كشته شده است. با اين همه، در كشف الاستار بگونه اي ديگر آمده است: (اذا قال الرجل: الله تعالي قتل) يعني مردي گويد كه خدا او را كشته است. و افزوده است كه حافظ ابوعبدالله حاكم در كتاب مستدرك خود آن را نقل كرده و گفته است كه اين حديث، بر مبناي بخاري و مسلم صحيح شمرده مي شود، اگر چه خود آن دو، ذكري از آن ندارند.

قيام حضرت مهدي و تشكيل حكومت واحد جهاني (به قلم آيه الله سبحاني)

مقدمه

مقاله اي از استاد بزرگوار حضرت آيه الله سبحاني.

در اواخر قرن نوزدهم و بخشي از آغاز قرن بيستم كه غرب در تب و تاب ناسيوناليسم، و نژاد پرستي فرو رفته بود و موسوليني و هيتلر به بهانه برتري نژاد، جهان را به خاك و خون مي كشيدند، و سياستمداران به جاي نجات انسان ها، به فكر توسعه سلطه نژادي و قومي بودند، ناگهان انديشه انترناسيوناليسم و لزوم حكومت واحد جهاني در نظر برخي از دانشمندان غرب، قوت گرفت و طرح هائي در اين مورد ارائه گرديد. علت پيدايش اين فكر،

و به عبارت روشن تر: علت تجديد اين انديشه كه در اقوام پيشين سابقه ديرينه دارد، همان هيولاي مخوف جنگهاي جهاني اول و دوم بود كه به صورت وحشت ناكي خود را نشان داد، و تنها در جنگ اول جهاني حدود 9 ميليون نفر كشته و 22 ميليون نفر معلول و ده ميليون نفر مفقود الاثر شدند، و تلفات جنگ دوم جهاني بسيار وحشتناك تر از جنگ نخست بود. اين نبردهاي جهان عملا ثابت كرد كه وجود مرزهاي مصنوعي

[صفحه 48]

ميان ملت ها عامل جنگ و نبرد و مايه خونريزي و بدبختي است، همچنان كه نژاد و قوميت بطور كلي ناسيوناليسم و نژاد پرستي همين عواقب مشابه را نيز در بردارد. تاسيس جامعه ملل پس از جنگ جهاني اول كه در آن 26 كشور عضويت داشتند و يا تاسيس يك جامعه جهاني به نام سازمان ملل متحد، و اتحاديه هاي بين المللي وابسته به آن، پرتوي از فكر تاسيس حكومت واحد جهاني است كه هنوز به صورت يك فكر و انديشه در ميان متفكران مطرح مي باشد، تا آنجا كه گروهي از متفكران پيش بيني مي كنند كه ممكن است سازمان ملل متحد كه به صورت يك پارلمان جهاني است در آينده بصورت مركز يك حكومت واحد جهاني در آيد. گروهي از متفكران، از اين گام فراتر نهاده و طرح يك حكومت واحد جهاني را پي ريزي كرده اند و در اين مورد، از يك قوه مقننه، و يك قوه مجريه، و يك قوه قضائيه گزارش مي دهند. اين گروه در اعلاميه اي كه در كنگره توكيو در سال 1963 منتشر كرده اند ياد آور شده

اند كه چون صلح دائمي هرگز به وسيله عهد نامه ها و پيمانها عملي نمي شود و سازمان ملل متحد، به خاطر اينكه فاقد قوه اجرائي است، مصوبات او از دائره پند و اندرز فراتر نمي رود، از اين جهت براي صلح دائمي و حفظ شرف و خون و مال انسانها چاره اي جز تشكيل يك حكومت واحد جهاني نيست. اين گروه براي پياده كردن اين انديشه طرحي را پيشنهاد كرده و

[صفحه 49]

مي گويند: براي تشكيل حكومت واحد جهاني، لازم است امور زير تحقق يابد:

1 - پارلمان جهاني:

در اين نقطه همه كشورهاي جهان بايد در آن عضويت داشته باشند، و نماينده پر جمعيت ترين كشورها، بيش از كشورهاي ديگر راي خواهد داشت.

2 - ارتش جهاني:

هدف از تشكيل آن، حفظ صلح جهان است و اين قدرت در اختيار شوراي عالي اجرايي، قرار خواهد گرفت.

3 - شوراي عالي اجرايي:

اين شورا قوه مجريه پارلمان جهاني خواهد بود.

4 - ديوان دادگستري بين المللي:

اين چنين گرد هم آيي ها و طرحها و پيشنهادها حاكي است كه متفكران در آستانه پذيرش امكان تحقق يك حكومت واحد جهاني هستند كه در گذشته به صورت يك تز ممتنع و محال تلقي مي شد. در حالي كه اين چنين انديشه ها و طرح ها مايه خوش وقتي است، ولي بطور مسلم، بشر امروز با اخلاق مادي كه دارد، موفق به تشكيل چنين حكومت واحد جهاني نخواهد شد، زيرا پيشنهاد دهندگان و

[صفحه 50]

طراحان و مجريان و داوران، همه و همه يك رشته مردمي هستند كه روح خود خواهي، و خود محوري بر آنها حاكم بوده و در درون خود عشق به انسانها را احساس نمي

كنند. اگر در آغاز كار هم حسن نيستي داشته باشند، در اثناء كار، خود خواهي و مقام خواهي، و نژادگرايي و دهها عوامل اخلاق مادي، آنان را منحرف كرده و سرانجام اين طرح به سرنوشت جامعه ملل و سازمان ملل متحد كنوني دچار مي شود، و به صورت يك عروسك طلايي در دست ابر قدرت ها در مي آيد. تا يك نوع معنويت و پاكي، و تقوي و خداترسي و ايمان به خدا و سراي ديگر، در طراحان و موسسان و مجريان حكومت واحد جهاني پديد نيايد، هيچ گاه اين طرحهاي خوش خط و خال نتيجه بخش نمي باشد و سرانجام ابزاري مي شود در دست ابر قدرت ها، آن هم براي محو حقوق مستضعفان و ملت هاي ضعيف و ناتوان جهان. ولي به حكم باش تا صبح دولتش بدمد اين انديشه، نشانگر يك نوع ياس و نوميدي در متفكران و انديشمندان جهان نسبت به كليه سازمانهاي بشري و تشكيلات مادي است كه مدتهاست، متفكران ما چشم اميد به آنها بودند و درمان دردهاي خود را از آن مي طلبيدند، در حالي كه اگر اين نوع سازمانها مايه درد و رنج نباشند، منبع خير و بركت نيستند و همگي مصداق مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان مي باشند، و اگر هم اين گفتار مبالغه آميز باشد، بالاخره سازمان ملل، گره گشا نبوده و از نفوذ ابر قدرتها مصون نيست.

[صفحه 51]

قيام حضرت مهدي و حكومت واحد جهاني

در حالي كه ايجاد حكومت واحد جهاني بر بشر كنوني كه در اخلاق مادي فرورفته و معنويات و احساسات پاك او نسبت به انسانها فروكش كرده است، به صورت يك آرزوي خام و

روياي طلايي است. احاديث اسلامي، تشكيل حكومت واحد جهاني اسلام را از ويژگي هاي قيام حضرت مهدي موعود عليه السلام مي داند و بيانگر اين است كه در پرتو عدل او، جهان تحت لواي يك حكومت، يك دولت، يك قانون، يك قدرت در مي آيد و بساط تمام ابر قدرت ها و فرعونها و قارون ها و قارونك هاي زمان، از بزرگ و كوچك برچيده مي شود و پرچم عدل و داد، در سراسر جهان به اهتزاز در آمده و صفا و صميميت و عشق به انسانها جهان را فرا مي گيرد. اما باقر عليه السلام مي فرمايد: اذا قام القائم ذهب دوله الباطل [1] آن گاه كه امام قائم قيام كرد، حكومتهاي باطل نابود مي شود. باز حديث ديگر مي فرمايد: يبلغ سلطانه المشرق و المغرب [2] قدرت او شرق و غرب را فرا مي گيرد. الذين ان مكناهم في الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور [3] آنان كه اگر در روي زمين به آنان قدرت دهيم نماز را به پاي مي دارند و زكات مي دهند و به نيكي ها امر كرده و از بدي ها نهي

[صفحه 52]

مي كنند براي خدا است سرانجام امور. فرمود: اين آيه بيانگر حكومت حضرت مهدي عليه السلام است خدا او و ياران او را بر شرق و غرب زمين مسلط مي گرداند، و دين خدا را آشكار مي سازد و به وسيله او و يارانش بدعتها را مي ميراند، همچنان كه بي خردان حق را ميرانده بودند، تا آنجا كه از ستم اثري ديده نمي شود،

آنان مردم را به نيكي ها امر كرده و از بدي ها باز مي دارند و براي خدا است سرانجام امور. [4] .

پاورقي

[1] منتخب الاثر ص 471 نقل از روضه كافي.

[2] منتخب الاثر ص 482.

[3] سوره حج آيه 41.

[4] تفسير برهان ج 3 ص 96 تفسير نور الثقلين ج 3 ص 506.

ويژگيهاي حكومت او

هر يك از جمله هاي حديث گذشته به اصلي از اصول حكومت واحد جهاني امام عليه السلام و يا به يكي از ويژگي هاي حكومت او اشاره مي كند، شايسته است به متن اين فرازها توجه شود:

1 - يملكهم الله مشارق الارض و مغاربها:

خداوند سراسر جهان را از خاور و باختر، در اختيار آنان قرار مي دهد، يعني حكومت او، جهاني مي گردد نه منطقه اي.

2 - و يظهر الدين و يميت الله به و باصحابه البدع و الباطل:

به وسيله او دين خدا زنده و بدعتها و باطل ها نابود مي شوند، يعني قوانين حكومت او را، قوانين الهي كه آئين خاتم اسلام است تشكيل مي دهند:

[صفحه 53]

3 - حتي لا يري اثر من الظلم و يامرون بالمعروف:

از ستم اثري ديده نمي شود و به نيكي ها امر مي كنند. يعني داراي قدرت اجرايي گسترده اي مي گردد، كه هر نوع ستم را در سراسر جهان مي زدايند و نيكي ها را گسترش مي دهند. اين چنين ويژگي هايي، فقط از آن حكومت جهاني اسلام است و بس، كه مهدي صاحب الزمان عليه السلام تحقق بخش آن مي باشد.

4 - يكي از ويژگي هاي حكومت امام عليه السلام، گسترش عمران و آبادي در سراسر جهان و تسلط بشر بر معادن زير زميني است

و بشر در پر تو عدل، بر اين تكامل دست مي يابد. پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله در اين مورد مي فرمايد: در زمان مهدي عليه السلام، آب در جهان افزايش پيدا كرده و نهرهايي پديدار مي گردند و گنجها از دل زمين بيرون مي آيند. [1] ابن عباس كه در دامن پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و مكتب امام امير مومنان عليه السلام پرورش يافته دوران حضرت مهدي عليه السلام را چنين توصيف مي كند. مهدي عليه السلام روي زمين را از داد پر كرده همچنان كه پيش از او از ستم پر مي شود و زمين پاره هاي جگر خود را بيرون مي ريزد، آن گاه به عنوان نمونه مي گويد: ستون هايي از طلا و نقره [2] اين نوع از احاديث اسلامي كه به صورت متواتر معنوي در كتابهاي حديث وارد شده است، از يك حكومت جهاني توام با تمدن عميق و ريشه دار گزارش مي دهد كه در عصر طلايي امام زمان عليه السلام تحقق مي پذيرد.

[صفحه 54]

پاورقي

[1] منتخب الاثر ص 473 و تزيد المياه في دولته و تمد الانهار و تخرج الكنوز.

[2] منتخب الاثر ص 472.

زمينه هاي حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام

اشاره

با مراجعه به احاديث، مي توان شرايط تحقق اين چنين حكومت همراه با تمدن عظيم انساني را، به شرح زير بيان كرد:

آمادگي جهانيان

(نخستين شرط ظهور امام و پي ريزي چنين دولتي)، آمادگي جهانيان براي پذيرش چنين حكومتي، است. گذشت زمان و به بن بست رسيدن بشر در بسياري از مشكلات، و ياس و نوميدي انسان از سازمان ها و تشكيلات مادي، جامعه انساني را براي پذيرش آن، آماده مي سازد، و يكي از نشانه هاي ياس و نوميدي انسان، از چاره جويي سازمان هاي مادي، همان است كه در روايات اسلامي بطور متواتر وارد شده كه پيش از ظهور امام، روي زمين را جور و ستم فرا مي گيرد [1] و فشار ظلم و تعدي، آن چنان بر دوش انسانها سنگيني مي كند كه بشر را براي پذيرش انقلاب ديگر، انقلابي عميق و بنيادي آماده مي سازد. عملا مي فهمد كه دوران چاره سازي برنامه هاي مادي به پايان رسيده و بن بست، جز به يك نيروي غيبي شكسته نخواهد شد.

پاورقي

[1] بعد ما ملئت جورا و ظلما.

تكامل خرد و انديشه انساني

پي ريزي يك حكومت واحد جهاني، و برقراري حكومت عدل و داد در كليه شئون، به زور سر نيزه، و آتش توپ و تانك، امكان پذير نيست، هر چند هر نوع حكومتي، بي نياز از قوه و قدرت

[صفحه 55]

نمي باشد، اما در عين حال، تنها قدرت و قوه اجرايي نيرومند قادر بر قلع فساد، و گسترش عدل و داد، نيست، بلكه بايد جامعه انساني از نظر عقل و خرد، و دانش و بينش به پايه اي برسد كه طبعا خواهان بر قراري حكومت حق و قانون و طرد و نابودي ظلم و طغيان گردد. و اين چنين حالتي جز در پرتو تكامل فرهنگ انساني، امكان پذير نمي باشد و بسياري

از مشكلات در عصر ظهور امام عليه السلام از اين طريق حل خواهد شد. و ما نمونه اين نوع فرهنگ و تعقل را به گونه اي پيش از انقلاب اسلامي ايران و پس از آن تا مدتي مشاهده كرديم و ديديم كه چگونه تمام طبقات براي برچيده شدن نظام ستم شاهي همكاري و همياري عجيبي از خود نشان دادند و خود حافظ نظم و برقرار كننده حكومت حق و حقيقت بودند. امام باقر عليه السلام بر اين عنصر از عناصر پديد آورنده حكومت جهاني امام عليه السلام در حديثي تصريح كرده و مي فرمايد: اذا قام قائمنا وضع الله يده علي رووس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم [1] آن گاه كه قائم ما قيام كرد، خداوند دست رحمت و قدرت او را بر سر بندگان مي گذارد، به وسيله او خرد و انديشه هاي انساني به تكامل مي رسد. ظلم و ستم، تعدي به حقوق الهي و مردمي، زائيده جهل و ناداني، و دور افتادگي انسان از فرهنگ اصيل انساني است، و همچنين جهل و ناداني مانع از ساختن زير دريايي و يا سفاين فضايي و آن گاه پياده شدن بشر در قمر نيست، فرهنگ انساني، يك فرهنگ تمام عيار است

[صفحه 56]

كه بخشي از آن را صنعت و اختراع تشكيل مي دهد، در حالي كه ابعاد ديگر آن مربوط به شناخت خود و جامعه و شناخت موقعيت خود در جهان مي باشد و اين چنين شناختي جز در پرتو تكامل عقول و انديشه ها، ميسر نمي گردد و در اين موضع انسان آن چنان وارسته از خود خواهي و خود محوري مي

گردد، كه عشق به كمال و حقيقت را بالاترين كمال مي داند و تجاوز به حقوق انسان ها را نشانه ذلت و عجز و پستي مي شمارد.

پاورقي

[1] كافي ج 1 ص 25 طبع جديد.

تكامل صنايع

حكومت واحد جهاني بدون تكامل صنعت، بالاخص بدون وسيله ارتباط جمعي امكان پذير نيست، زيرا حكومتي كه مي خواهد نداي الهي را به اقصي ترين نقاط جهان برساند، همه مردم جهان را از پيام خود آگاه سازد، نمي تواند جدا از تكامل صنايع و وسايل ارتباط جمعي صورت پذيرد، حاكم الهي كه بايد پيام خدا را در يك شب به سراسر جهان ابلاغ كند و وظيفه مردم را در برابر حوادث و رويدادها روشن نمايد، بايد از وسايل تندرو، و دستگاههاي گزارشگر قوي و نيرومندي، برخوردار باشد و اگر در دوره هاي گذشته رجال آسماني بر تشكيل چنين حكومتي توفيق نيافته اند مقداري از آن، معلول فقدان وسايلي بود كه ابزار تحقق حكومت جهاني است. امام صادق عليه السلام در حديثي به اين نوع از تكامل تصريح كرده است و مي فرمايد: ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا في اسماعهم و ابصارهم

[صفحه 57]

حتي لا يكون بينهم و بين القائم بريد، يكلمهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو في مكانه [1] آن گاه كه قائم عليه السلام ما قيام كند، خداوند بر قدرت شنوائي و بينائي شيعيان، گسترش مي بخشد، فاصله ميان آنها و قائم عليه السلام را از ميان بر مي دارد، امام با آنان سخن مي گويد و آنان سخنان امام را مي شنوند و او را در جايگاه خود مي بينند. باز در حديث ديگر مي فرمايد: ان

المومن في زمان القائم و هو بالمشرق يري اخاه الذي في المغرب و كذا الذي في المغرب يري اخاه الذي بالمشرق [2] مومن در زمان قائم عليه السلام كه در مشرق زندگي مي كند، برادر خود را كه در مغرب است مي بيند و همچنين كسي كه در مغرب زندگي مي كند، برادر خود را كه در مشرق است مشاهده مي كند. اين تعبير در آن زمان كه گوش روزگار از تكامل صنعتي، و وسايل ارتباط جمعي از تلفن و تلگراف، راديو و تلويزيون، چيزي نشنيده بود، جز يك رشته معجزات علمي چيز ديگري نمي توانست باشد ولي گذشت زمان اين حقايق را روشن تر مي سازد.

پاورقي

[1] منتخب الاثر ص 483 نقل از روضه الكافي.

[2] منتخب الاثر ص 483 نقل از حق اليقين.

ارتش انقلابي جهاني

هيچ حكومتي هر چه الهي و آسماني باشد، بي نياز از يك قدرت اجرايي نمي باشد، در حكومت حضرت مهدي عليه السلام كه به صورت واحد جهاني برقرار مي گردد به نيروهاي فعال و سازنده و ارتش

[صفحه 58]

انقلاب جهاني، نياز مبرمي است كه در راه هدف از همه چيز بگذرند و در نتيجه شجاع تر از شير و برنده تر از شمشير باشند. [1] و اگر در برخي از روايات شماره آنان سيصد و سيزده نفر و در برخي ديگر دوازده هزار نفر و احيانا پانزده هزار نفر معين شده است، هدف اشاره به سران آن ارتش انقلابي است كه تحت فرمان امام انجام وظيفه مي كنند، و رعب آنان قلوب دشمنان را پر مي كند و در مقام مقابله، دشمن شكست مي خورد، و شعار رزمندگان امام عليه السلام: بميران بميران،

و در راه انجام وظيفه الهي از سرزنش هيچ سرزنشگري هراس ندارند. [2] به اميد روزي كه پرچم اسلام در سراسر گيتي و در پرتو حكومت واحد جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به اهتزاز در آيد و آدمي از بند ظلم و ستم آزاد گردد، و در فراخناي عدل الهي، قرار گيرد.

[صفحه 62]

پاورقي

[1] ترجمه گفتار امام باقر است كه آنان را چنين توصيف مي كند: اجري من ليث و امضي من سنان.

[2] منتخب الاثر ص 486.

در جستجوي نور (به قلم حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي كوراني)

ترجمه مقاله اي تحت عنوان بحثنا عن النور، بزبان عربي، از استاد بزرگوار، حضرت حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي كوراني، كه قبلا به چاپ نرسيده است.

استاد شيخ علي كوراني

در مسير راهمان به بقيع، دوستم پرسش خود را دوباره تكرار كرد: - چرا ساكت و در انديشه اي؟ گويي در عالم ديگري هستي... آيا برايت اتفاقي افتاده؟ - اتفاقي برايم نيفتاده و گويا من شايستگي اين را ندارم كه برايم اتفاقي روي دهد... و يا بوي يوسف را استشمام كنم! آيا فراموش كرده اي كه ما در مدينه رسول خدا صلي الله عليه و آله هستيم و اين شهر جايگاه حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه است. حقيقتا روايتي از امام صادق عليه السلام ذهنم را بخود مشغول ساخته، كه آن حضرت فرمود: صاحب الامر داراي غيبتي است و در آن غيبت بي نام و نشان بسر مي برد و مدينه (طيبه) بهترين جايگاه است و با وجود سي تن از همراهان بيمي وجود ندارد. مسئله اي به اين عظمت، چگونه انديشه و حواس انسان را مشغول نسازد؟! نور خدا در زمين او و حجت وي بر

بندگانش... در همين سرزميني كه در آن قرار داريم، سكونت دارد، چگونه در جستجوي او يا اثري از

[صفحه 63]

وي نباشيم؟ آيا گفته خداي تعالي را نخوانده اي كه فرمود: الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكاه فيها مصباح المصباح في زجاجه، الزجاجه كانها كوكب دري، يوقد من شجره مباركه زيتونه لا شرقيه و لا غربيه، يكاد زيتها يضي ء و لو لم تمسه نار، نور علي نور، يهدي الله لنوره من يشاء، و يضرب الله الامثال للناس، و الله بكل شي ء عليم، في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه، يسبح له فيها بالغذو و الاصال، رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه... نور / آيه 35 و 36 و 37. خدا نور آسمان و زمين است، مثال نورش به چراغداني مي ماند كه در آن چراغي است و آن چراغ در آبگينه اي قرار دارد و آن آبگينه گويي ستاره اي درخشان است كه از درخت خجسته زيتوني كه نه شرقي و نه غربي است، افروخته مي گردد. نزديك است روغنش روشنايي بخشد، بي آن كه آتشي بدان رسد، روشنايي روي روشنايي است، خداوند هر كه را كه خواهد به نور خويش رهبري مي نمايد، خدا اين مثالها را براي مردم مي زند، و خداي متعال بر هر چيز آگاه است. در خانه هايي كه خداوند رخصت داده كه منزلتشان بلند گردد، و نام او در آنها ياد شود. و در بامدادان و شامگاهان، ذكر و تسبيح او گويند مرداني كه بازرگاني و خريد فروش، آنان را از ياد خدا و

به پا داشتن نماز و پرداخت

[صفحه 64]

زكات، باز ندارد... يعني نور خداي عز و جل داراي مركزي در زمين است و آن بسان چراغدان است، و خداوند اين مثال را براي مردمي كه در اين زمين ساكنند، مي زند!! اين نور الهي و چراغدان، و چراغ فروزان كجاست؟ چگونه مي توانيم گفته هاي مفسرين را بپذيريم در اينكه آيه بعدي، يعني في بيوت اذن الله ان ترفع ارتباطي به آيه نور ندارد، و حديث نبوي كه آن را از اهل بيت عليهم السلام نقل مي كنيم، ناديده بگيريم. روايتي كه سيوطي و ثعلبي نيز آن روايت كرده اند كه اين نور الهي است كه در اين خانه ها وجود دارد، و اين (بيوت) خانه هاي پيامبران و امامان هستند. سيوطي در در المنثور (ج 5، ص 50) مي گويد: ابن مردويه از انس بن مالك و بريده نقل كرده و گفته است: رسول خدا صلي الله عليه و آله اين آيه في بيوت اذن الله ان ترفع را قرائت فرمود، مردي در محضر او بپا خاست و عرض كرد: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله اينها چه خانه هايي هستند؟ حضرت فرمود: خانه هاي پيامبران، سپس ابوبكر بپاخاست و پرسيد: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله اين خانه [اشاره به خانه علي و فاطمه عليهما السلام] هم از جمله اين خانه هاست حضرت فرمود: آري، از برترين آنهاست! چگونه به تفسير مفسرين قانع شويم كه مي گويند: منظور از اين خانه ها مساجداند، چراغدان نور خدا در زمين، عبارت از چراغها و چلچراغ هاي مساجد است كه مردم بوسيله شمع و

نفت و برق آنها را

[صفحه 65]

روشن مي كنند! آيا ملاحظه نمي كني كه سر آغاز آيه شريفه الله نور السموات و الارض براي همين مطلب زمينه چيني نموده و تمام آن را خلاصه مي كند...؟ بنابر اين خداي عز و جل نور آفرينش آسمانها و زمين است، و نور استمرار هستي و حيات آنها و نور انواع تاثير و تاثرات در آنهاست. آفريدگار جهان در هر عصر و زماني داراي نوري در زمين است، كه شباهت زياد به چراغ فروزان در چراغدان، دارد و هر كس را بخواهد به سمت آن رهنمون مي شود. و همين است مضمون حديث متواتري كه مي گويد: خداوند زمين خود را خالي از حجت نمي گذارد، چه آن حجت، آشكار و مشهور باشد و چه بيمناك و بي نام و نشان. پس از زيارت، دوستم پيشنهاد كرد كه كنار ديوار بقيع بنشينيم و بحث و گفتگوي خود را پيرامون امام مهدي عليه السلام، تكميل كنيم. نشستيم، وي گفت: يعني امام مهدي عليه السلام همان مركز نور الهي در آيه نور است؟ - آري، مقتضاي فرموده خداوند: مثل نوره كمشكاه همين است كه اين چراغدان پيوسته در زمين وجود دارد، چه اينكه اين سخن از جنبه وقت، مطلق بوده و مقيد بزمان خاصي نيست، و حديث نبوي صلي الله عليه و آله كه سيوطي آن را روايت كرده است، نيز صريح در اين معناست. - يعني مي گوييد، افعال الهي در زمين و درباره مردم، بواسطه امام مهدي عليه السلام صورت مي گيرد؟! - بلكه مي گويم، خداوند در زمين داراي چراغي فروزان است كه

[صفحه 66]

مركز نور خداست، و ترديدي

نيست كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله تجسم عيني آن بودند. چه آن كه نقش آن حضرت، در تابندگي و درخشندگي نور خدا و در فيض عطاي الهي، بيش از حد تصور عادي ما مي باشد. سپس ترديدي نيست كه اين چراغ درخشند، پس از پيامبر صلي الله عليه و آله در وجود علي عليه السلام و امامان از نسل او تجسم يافت، در همان محدوده اي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بدان خبر داده بودند. آيا از پرسشي كه ابوبكر از پيامبر صلي الله عليه و آله داشت، در نيافتي كه او مي خواست بداند آيا خانه علي و فاطمه عليهما السلام - كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله پيوسته تاكيد مي كرد، خانه خود اوست، و اهل آن خانه، اهل بيت اويند - از زمره خانه هاي پيامبران و مراكز نور الهي است يا خير؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله به او پاسخ داد كه: نه تنها آن خانه در زمره خانه هاي پيامبران است، بلكه از برترين آنهاست!! آيا سوره قدر را نخوانده اي كه فرشتگان، هر سال به هر امري فرود مي آيند...؟ آيا در عموميت و شمول اين كلام دقت نكرده اي؟! دوست عزيز، مقام پيامبر ما صلي الله عليه و آله و امامان و پيشوايان ما عليهم السلام، برتر از تصور ماست، و انواع كارها و افعال الهي بيش از آن است كه ما تصور مي كنيم، برخي از آن افعال را خداوند بطور مستقيم و برخي را بواسطه فرشتگان و پيامبرانش و يا بواسطه هر كس از آفريده هايش

كه بخواهد، انجام مي دهد! و ما شايد بتوانيم بر انواع كارهاي الهي و قوانين آن، رهنمودهايي از قرآن بيابيم، مانند: نسبت دادن فعل به خداي متعال به صيغه مفرد

[صفحه 67]

متكلم، يا به صورت صيغه جمع و يا به صيغه غايب... بررسي افعال و كارهايي كه در قرآن به خداي سبحان استناد دارد - از طريق بر شمردن و دسته بندي و تجزيه و تحليل آنها - ما را بر انواع كارها و افعال الهي و وسائل آن، رهنمون خواهد شد. اينجاست كه احساس مي كني صيغه هايي كه در قرآن بيانگر افعال الهي است داراي هدف بوده و در وراي بكارگيري اين صيغه ها، قاعده و قانوني وجود دارد. مثلا خداي عز و جل برخي از افعال را با صيغه مفرد متكلم و جمع متكلم و مفرد غايب، به خودش نسبت داده است، مانند: اوحيت (وحي كردم)، اوحينا (وحي كرديم)، نوحي (وحي مي كنيم)، اوحي (وحي كرد). - و بعضي از آن افعال را فقط به صورت صيغه جمع متكلم و غايب نسبت داده و به شكل صيغه مفرد، استثناء نداده است، مانند: بشرنا (مژده داديم)، ارسلنا (فرستاديم)، صورنا (صورت بخشيديم - صورتگري كرديم)، و رزقنا (روزي داريم)، بينا (بيان كرديم)... تا آخر. و نفرموده است: بشرت (مژده دادم). و يا رزقت (روزي دادم)... تا آخر. احساس مي كنم كه در اين مساله قانون و قاعده اي است. چه اينكه كلمات قرآن و حروف آن، طبق محاسبات و قوانين و قواعد دقيق در جايگاه خود قرار دارند، همچنان كه ستارگان، در جايگاه و مدارهاي خود قرار داده شده اند، [قرآن مي فرمايد] فلا اقسم

بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم، انه لقرآن كريم (واقعه، آيه 76، 75 و 77) (سوگند به جايگاه و موقعيت ستارگان، اگر بدانيد اين سوگندي

[صفحه 68]

است بزرگ، همانا آن قرآني كريم است). اما اينكه قاعده و قانوني را، از استعمال هر فعلي در قرآن، كشف كرديم، از باب گمان و تخمين است زيرا ما از درك حضور كسي كه علم و دانش نزد اوست [يعني امام مهدي عليه السلام و ارواحنا فداه] ، محروم و بي بهره هستيم. در كتاب احتجاج روايت شده است كه شخصي نزد اميرالمومنين عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد: اگر در قرآن، اختلاف و تناقضي وجود نداشت، دين شما را مي پذيرفتم! حضرت به او فرمود: آن اختلاف و تناقضي كه مي گويي كدام است؟ مرد گفت: من ملاحظه مي كنم كه خداوند مي فرمايد: قل يتوفاكم ملك الموت الذي وكل بكم (سجده، آيه 11.) (به آنها بگو فرشته مگر كه بر شما گماشته شده، شما را مي ميراند). و در جايي ديگر مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها (زمر، آيه 42) (خداوند است كه روح مردم را، هنگام مرگشان، به تمامي باز مي ستاند). الذين تتوفاهم الملائكه طيبين (نحل، آيه 32.) (كساني كه فرشتگان آنان را مي ميرانند در حالي كه پاكيزه گانند). و امثال اين آيات... بنابر اين خداوند گاهي عمل ميراندن را به خود و گاهي به فرشته مرگ و گاهي به فرشتگان نسبت مي دهد. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: سبوح قدوس رب الملائكه و الروح،

[صفحه 69]

تبارك و تعالي، هو الحي الدائم، القائم علي كل نفس بما كسبت. (خداوند منزه و

ستايش شده، پروردگار فرشتگان و روح، مبارك و بلند مرتبه است، او زنده هميشگي است، قوام هر كس با هر چه مي كند، به اوست). [اي مرد] اگر در موارد ديگري نيز ترديد داري بگو. مرد گفت: آنچه بيان كردي مرا بسنده است... امام عليه السلام فرمود: اما اينكه خداوند مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها (زمر، آيه 42) و يتوفاكم ملك الموت، (سجده، آيه 11) و توفته رسلنا، (انعام، آيه 61.) الذين تتوفاهم الملائكه ظالمي انفسهم، (نحل، آيه 28) و الذين تتوفاهم الملائكه طيبين...، (نحل، آيه 32)... او برتر و بالاتر از آن است كه اين عمل را خود انجام دهد. كاري را كه فرستادگان و فرشتگانش انجام مي دهند، همان كار اوست، زيرا آنها به دستور او عمل مي كنند، خداي عز و جل از ميان فرشتگانش، فرستادگان و سفرايي بين خود و بين آفريدگانش، برگزيد و همانها هستند كه درباره آنان فرمود: الله يصطفي من الملائكه رسلا و من الناس... (حج، آيه 75) (خداوند از ميان فرشتگان و مردم، فرستادگاني بر مي گزيند.)... آن دسته از مردم كه اهل طاعت و بندگي اند، ستاندن جان آنها را فرشتگان رحمت بر عهده دارند، و آنان كه اهل معصيت اند فرشتگان خشم و غضب، روح آنان را قبض مي كنند، و فرشته مرگ (ملك

[صفحه 70]

الموت) نيز از هر دو دسته فرشتگان رحمت و غضب يار و ياوراني دارد كه به اوامر او عمل مي كنند و كار آنها كار اوست و آنچه را كه انجام مي دهند به او نسبت داده مي شود. بنابر اين، اگر كار اين فرشتگان، همان كار فرشته مرگ

باشد، كار ملك الموت نيز همان كار خداست، زيرا خداوند توسط هر كس كه اراده كند جانها را مي ستاند، و بدست هر كس كه بخواهد مي بخشد و محروم مي كند، پاداش مي دهد و كيفر مي كند، و عمل امناي او، همان عمل اوست. دوستم گفت: - يعني معتقديم كه انبياء و ائمه علاوه بر نقشي كه در تبليغ و ارشاد و هدايت دارند، در كارهاي الهي، در طبيعت و اشخاص و جوامع نيز داراي نقش هستند؟ - قطعا بايد به اين قضيه معتقد باشيم، چون آيات قرآن بر اين معنا دلالت دارند، و روايات و سيره بطور صريح بيانگر اين قضيه است. ولي ما حد و مرز و اندازه اين نقش و جزئيات آن را نمي دانيم، ظاهر اين است كه اينها از اسرار خداي متعال است، چه اينكه خداوند بيشتر كارهايش را بر اسرار و حكمت هاي ناشناخته مبتني ساخته است، تا آنجا كه به پيامبرش موسي عليه السلام درباره آخرت فرمود: ان الساعه آتيه اكاد اخفيها لتجزي كل نفس بما تسعي، (طه، آيه (15.) براستي قيامت خواهد آمد، مي خواهم آن را نهان دارم تا هر كس به آنچه مي كوشد، پاداش داده شود). بنابر اين، وهابي ها حق دارند ما را متهم كنند كه ما پيامبران و امامان

[صفحه 71]

را شريك خدا قرار داده ايم! - خداوند از چنين نسبتي منزه است. چگونه بر آنان رواست كه ما را به چنين شركي متهم سازند؟ آن هم بدين سبب كه معتقديم خداوند داراي چراغدان و چراغي فروزان در زمين است كه مثال نور باري تعالي است، و هر سال در شب

قدر فرشتگان را بر او فرو مي فرستد! - دوست عزيز، كساني كه مومنين را دانسته يا ندانسته، به شرك متهم مي كنند، تو را محزون و ناراحت نكنند! از آنان بپرس: اگر بوسيله آيه و يا حديث صحيحي ثابت شد كه - خداوند متعال، بخشي از كارهايش را بوسيله فرشتگان و فرستادگان و اوليائش انجام داد، و ما آن را پذيرفتيم و بدان ايمان آورديم، آيا مشرك هستيم؟! آيا فرموده خداي سبحان را نخوانده اي: قل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين، (زخرف، آيه 81.) (بگو اگر خداوند رحمان فرزند داشت، من نخستين كسي بودم كه او را عبادت مي كردم) سبحان رب السماوات و الارض رب العرش عما يصفون، (زخرف، آيه 82.) (پروردگار آسمانها و زمين، و پروردگار عرش، از آنچه وصف مي كنند منزه است). به اين معنا كه اي پيامبر بگو من تابع و پيرو چيزي هستم كه از ناحيه خدايم بيايد، اگر خداوند به من خبر دهد كه او فرزندي دارد (نعوذ بالله) و به من دستور دهد فرزندش را عبادت كنم نخستين كسي هستم كه اين كار را انجام مي دهم، ولي خداوند منزه از چنين نسبتي است.

[صفحه 72]

ما مي گوييم: اگر دليلي از كتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله ما را رهنمون شد به اينكه برخي از افعال الهي بواسطه فرشتگان يا پيامبران انجام مي پذيرد، ما آن را به گوش جان شنيده و اطاعت مي كنيم و بدان معتقد مي گرديم و اين، عين توحيد است و به كساني كه ما را متهم مي سازند مي گوييم: قبل از اين كه مردم

را متهم كنيد، توحيد را درك كنيد. آنان كه ما را متهم مي كنند، براي قائل شدن به توحيد و يگانگي خدا، شرطي را بر خداوند قرار مي دهند!! و آن اينكه افعال خداي عز و جل مستقيم و بدون واسطه باشد و يا اينكه فقط بواسطه فرشتگان انجام پذيرد، نه توسط انسانها و مخلوقات ديگر! ولي ما خداي تعالي را بدون قيد و شرط، يگانه مي دانيم، و افعال وي را به هر واسطه اي كه انجام گيرد، مي پذيريم، و طبق فرمايش اميرالمومنين عليه السلام بر اين اعتقاديم كه كار و فعل امناي الهي، همان كار و افعال خود اوست، كداميك از اين دو توحيد، برتر و ژرف تر است؟ - بگذاريد به اصل مطلب اول برگرديم كه فرموديد: مدينه جايگاه حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) است. براستي امام مهدي عليه السلام در مدينه چه مي كند؟ و با چه كسي زندگي مي كند؟ - همان گونه كه خضر عليه السلام زندگي مي كند - آيا سرگذشت موسي و خضر عليهما السلام را در قرآن نخوانده اي؟ - خوانده ام، ولي آيا همه علماء معتقدند كه خضر عليه السلام پيوسته زنده است و روزي مي خورد؟ - آري، روايات صحيحي به ما رسيده كه خضر عليه السلام پيوسته زنده

[صفحه 73]

است و به انجام امور خود مي پردازد، و اين معنا نزد بيشتر علماي اهل سنت نيز ثابت شده است. در كتاب مجموع النووي در مساله استحباب تسليت خانواده تازه گذشته، نسبت به مصيبتي كه بر آنها وارد شده است، استدلال علما به تسليت گفتن خضر عليه السلام به اهل بيت پيامبر صلي الله

عليه و آله به مناسبت وفات آن حضرت صلي الله عليه و آله ذكر شده است. سرگذشت خضر را در قرآن بخوان، تا بداني كه آن حضرت از ناحيه خداوند به عمليات و انجام امور خاصي ماموريت دارد - اگر اين تعبير صحيح باشد - پيامبر خدا و حضرت موسي عليه السلام يك يا دو روز با او همراه بود و اموري را كه صبر و تحمل آن را نداشت از خضر مشاهده كرد! از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: خداوند رحمت كند برادرم موسي را كه نسبت به كارهاي خضر، شتابزده عمل كرد، اگر شكيبايي نموده بود، امور شگفت آوري را از آن حضرت مشاهده مي كرد! از اين روايت بر مي آيد كه قطعا پيامبر ما كه درود خدا بر او و فرزندان پاكش باد آن امور شگفت آور را ديده است! - اين امور شگفت انگيز كدامند؟ - دوست عزيزم، مديريت خداوند نسبت به مخلوقات، و ربوبيت او نسبت به ما، شباهت به گلوله يخي در آب دارد، كه جز بخشي از آن آشكار نيست و نه دهم آن از چشم ما نهان است! هر مرحله پوشيده اي از اداره ناپيداي خداوند بزرگ، شگفت آورتر از مرحله قبلي بوده و فهم و درك آن سخت تر است، زيرا آنها بر طبق

[صفحه 74]

قواعد و قوانيني خاص انجام مي پذيرد، همچنان كه به وسائلي عميق تر از مرحله قبل به ظهور مي رسد و آشكار مي شود! و نمي دانم جايگاه پيامبر ما و آل او صلي الله عليه و آله از اين مراحل كجاست، ولي مي دانم

كه آنان نور خدا در زمين اند و اموري را كه خداوند اراده كند، بدست آنان انجام مي پذيرد. - يعني [كارهايي] مانند روزي دادن و مرگ و زندگي؟ - چه مانعي دارد؟ آيا مي خواهي خداي متعال را منع كني از اينكه كسي را به انجام كاري از كارهاي خود بگمارد؟ و يا اعطاي او نسبت به پيامبرانش را منع كني؟ چه مانعي دارد كه خداوند آنها را به امري از اين امور دستور دهد و قدرت بر آن كار را هم به آنان عنايت كند، و آنها آن عمل را به دستور و اذن خدا انجام دهند، نه به دستور خود و قدرت خودشان، همانا آنان بندگاني هستند كه آفريده شده اند و حق هيچ كاري را از پيش خود ندارند و لكنهم عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون، (انبياء، آيه 27.) (لكن آنان بندگاني ارجمندند، در سخن بر او پيشي نمي گيرند، و همگي به فرمان او كار مي كنند). - آيا هم اكنون غير از خضر و امام مهدي عليه السلام كساني هستند كه مامور اين نوع عمليات و امور ويژه باشد؟ - برخي از روايات مي گويد: موسي عليه السلام فرمود: هنگامي كه من و خضر كنار ساحل دريا بوديم، پرنده اي مقابل ما فرود آمد و قطره اي از آب دريا در منقار خود گرفت و به سمت شرق انداخت، بار دوم قطره اي برگرفت و به سمت مغرب پرتاب كرد، و بار سوم به سمت

[صفحه 75]

آسمان و در چهارمين بار آن را به سمت زمين و بار پنجم آن را به دريا انداخت، من و

خضر از اين كار در شگفت شديم، و من در اين باره از خضر سوال كردم، او فرمود: نمي دانم. در همين حال بسر مي برديم كه ناگهان صيادي كه در دريا مشغول صيد بود متوجه ما شد و گفت: چرا نسبت به كار اين پرنده در انديشه ايد؟ به او گفتم اين چنين است. آن مرد گفت: من مردي صياد هستم و اشاره آن پرنده را دانستم، ولي شما كه دو پيامبر هستيد، نمي دانيد؟! گفتيم: ما جز آن چه خداوند عز و جل به ما ياد دهد، چيزي نمي دانيم. از اين روايت و امثال آن مي توان دانست كه خداوند داراي تعداد زيادي اولياي مورد اعتماد است كه هر يك از كارهايي را كه اراده كند و بخواهد، بدست آنها انجام مي پذيرد، و خداي متعال مي فرمايد: و لله جنود السموات و الارض، (فتح، آيه 4 و 7.) - (لشگريان آسمان و زمين، از آن خداست). و ما يعلم جنود ربك الا هو، (مدثر، آيه 31.) (و لشكريان پروردگارت را جز خود او كسي نمي داند). ولي امام مهدي عليه السلام در لشكريان خدا و اولياء او، داراي مقامي شامخ و موقعيتي برجسته است... - منظورت اين است كه حضرت مهدي عليه السلام برتر از خضر و آن صياد است؟ - پيامبر ما صلي الله عليه و آله داناتر از خضر عليه السلام است، ولي [حضرت محمد

[صفحه 76]

صلي الله عليه و آله] از همه پيامبران بطور مطلق داناتر و برتر است، و ائمه عليه السلام عترت پيامبر، و اوصياء و وارثان علم او هستند، و طبيعي است كه علم و دانش

وصي، با علم پيامبر، و علم نايب با علم و دانش منوب عنه، متناسب باشد، به اين معنا كه اگر ابراهيم عليه السلام از پيامبران قبل از خود آگاه تر و برتر بود، بطور قطع، اوصياي وي نيز از اوصياي پيامبران قبل برتر و داناترند، به همين دليل ائمه ما برترين اوصياء و داناترين آنهايند... بنابر اين آيا در شگفتي از اينكه آنان آگاه تر از خضر عليه السلام هستند؟ مرتضي! از شما مي پرسم: آيا به راستگويي پيامبر صلي الله عليه و آله و عصمت آن حضرت اعتقاد داري؟! يعني اگر پيامبر براي ما مقام و مرتبه خويش و اهل بيتش را بيان كند، آيا شما معتقد هستي كه خبر دادن آن حضرت، صحيح و درست است و مشمول گفته خداي متعال مي شود كه فرمود: و ما ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي، (نجم، آيه 3 و 4.) (رسول خدا صلي الله عليه و آله آنچه را كه به او وحي شده مي گويد، نه از روي هوا و هوس). و يا اينكه تو هم مانند برخي از (مسلمانان) مي گويي پيامبر از جنس بشر است، و در حالت خشنودي و خشم سخن مي گويد و گاهي خود و اهل بيتش را بيش از آنچه شايستگي دارند، مدح و ستايش مي كند؟؟!! - معاذ الله كه من چنين سخني بگويم: بلكه مي گويم، آن حضرت در تمام سخنان خويش از ناحيه خدا حمايت شده و از روي هوس

[صفحه 77]

سخن نمي گويد. - بنابر اين براي شما بايد روشن باشد كه روايات ثابت و قطعي حاكي از اين است كه مساله پيامبر

و اهل بيت او، و مساله اي است كه از ريشه و اساس داراي مزيت و برتري است، و خداوند قبل از آن كه آدم را بيافريند و از روح خود در آن بدمد، نور محمد صلي الله عليه و آله و اهل بيت او را آفريد!! من اين روايات را در منابع خودمان ديده بودم و سپس آنها را در مصادر اهل سنت نيز يافتم، و همچنين در تاليفات برخي از مولفين، كه تا آنجا كه بتوانند از ارزش و اهميت اهل بيت عليهم السلام مي كاهند. و اخيرا اين موضوع را در مروج الذهب مسعودي خواندم كه آن را در مقدمه كتاب خود آورده است، وي طبق عادت مورخين، از آغاز آفرينش جهان، سخن به ميان آورده است، و حديث آفرينش نور محمدي صلي الله عليه و آله قبل از خلقت آدم را نقل كرده است، كه خود، دليل بر اين است كه اين روايات نزد مورخين نيز معروف بوده است. مسعودي در جلد اول تاريخ خود صفحه 32 مي گويد: اين روايت، از ابي عبدالله جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن حسين، از پدرش حسين بن علي، از اميرالمومنين علي بن ابي طالب كرم الله وجهه نقل شده است، كه فرمود: آن گاه كه اراده خداوند تعلق گرفت كه انسانها را بيافريند و اشياء جديد را ايجاد نمايد، قبل از گسترش زمين، و برافراشتن آسمان، خلق را به صورتها و اشكالي چون ذره هاي پراكنده قرار داد، او در يگانگي ملكوت و جبروت خويش اجازه داد شعاعي از نورش بتابد، و درخشيد. و

[صفحه 78]

شعله اي نورش

به درخشش آمد، و سپس آن نور ميان آن صورتها و اشكال نهاني جمع شد و متناسب صورت پيامبر صلي الله عليه و آله، گرديد. آن گاه خداوند عز و جل فرمود: تو، فرد انتخاب شده و برگزيده اي، و خزائن نور من و گنجينه هاي هدايتم نزد توست، به خاطر تو زمين را مسطح مي سازم و آب را به حركت در آورم و آسمان را بر مي افرازم، و پاداش و كيفر، و بهشت و دوزخ را قرار خواهم داد، و اهل بيت تو را براي هدايت [مردم] منصوب مي كنم و از خزائن علم و دانشم به اندازه اي به آنان اعطاء مي كنم كه هيچ نكته دقيقي بر آنان دشوار نيايد، و هيچ نهاني آنها را به خستگي وا ندارد، آنان را حجت بر مخلوقاتم قرار مي دهم كه مردم را به قدرت و وحدانيت من متوجه سازند، و آن گاه خداوند آنها را به ربوبيت و اعتقاد به وحدانيت خويش در [عالم ذر] شاهد و گواه گرفت، و پس از آن كه اين شهادت را از آنان گرفت، وجدان خلق را با انتخاب محمد و آل محمد مشوب و آميخته كرد [يعني زمينه انتخاب آنها را در ذهنشان بوديعه گذاشت] و بدانها نشان داد كه هدايت با اوست، و نور از آن اوست، و امامت در آل اوست، تا سنت عدل و داد مقدم گشته و اتمام حجت و قطع عذر شده باشد. سپس خداوند آفريده هايش را در پرده غيب خويش نهان ساخت و آن را در گنجينه علم خودش مستور نگه داشت و سپس عوامل را ايجاد كرد

و زمان را گسترش داد و آب را حركت بخشيد و بر آن كف ظاهر كرد و دود را متصاعد ساخت و عرش او بر آب شناور گرديد، و زمين را بر پشت آب مسطح گردانيد [و از آب دود و بخاري ايجاد كرد

[صفحه 79]

و آن را آسمان قرار داد] و سپس از آنها خواست تا به اطاعت وي در آيند و هر دو - زمين و آسمان - تن در داده و تسليم شدند و فرمان بردند. سپس خداوند، فرشتگان را از انواري كه ايجاد كرده و ارواحي كه ابداع نموده بود، ايجاد كرد و نبوت محمد صلي الله عليه و آله را به توحيد و يگانگي خويش مقرون ساخت، و اين نبوت قبل از بعثت حضرتش در زمين شهرت آسماني پيدا كرد، و آن گاه كه آدم را آفريد، برتري او را بر فرشتگان هويدا ساخت. و آنچه را كه از اختصاصات و ويژگيهاي او بود به فرشتگان نماياند، از جمله علم و دانش سابق او، آن گاه كه خداوند از او خواست نام اشياء را به فرشتگان خبر دهد، وي را معرفي نمود. خداي سبحان آدم عليه السلام را محراب و كعبه و باب و قبله اي قرار داد و نكو كاران و ارواح نيره را به سجده بر آن واداشت، و سپس آدم را بر ذخائر خويش آگاه ساخت و پس از آن كه او را در نزد فرشتگان امام و قدوه، قرار داد، برايش اهميت آن انوار [مقدسه] را منكشف ساخت. بهره آدم از خير، همين بود كه حامل نور ما بود، و پيوسته خداوند نور را زير پرده زمان

نهان ساخت، تا اينكه محمد صلي الله عليه و آله را در وراء فاصله هاي بين پيامبران برتري بخشيد، و مردم را از حيث ظاهر و باطن و نهان و آشكارا، فرا خواند، و اين فرا خواني ياد آور عهد و ميثاقي بود كه در عالم ذر قبل از نسل سپرده بود. آن كس كه با او سر سازگاري و موافقت داشت و از مشعل فروزان نور عالم ذر، پرتوي بر مي گرفت، به سر و نهان او هدايت مي گشت، و امرش واضح

[صفحه 80]

مي شد، و آن كس را كه غفلت فرا مي گرفت، سزاوار خشم و غضب بود. سپس آن نور به اصلاب ما منتقل گرديد و در وجود ائمه ما درخشيد، بنابر اين ما انوار آسماني و زميني هستيم، راه نجات بوسيله ماست، خزائن و گنجينه هاي علم و دانش از ماست، و سرانجام امور به ما ختم مي شود، و بواسطه مهدي عليه السلام ما حجت هاي الهي پايان مي يابد، او خاتم ائمه و آخرين آنها و رهايي بخش جهان است، و هدف نور الهي و مصدر كارهاست، بنابر اين ما برترين آفريده ها و برجسته ترين موحدان و حجت هاي رب العالمين هستيم. گوارا باد نعمت، بر كساني كه بولايت ما متمسك شدند و به ريسمان ما چنگ زدند. (مانند اين روايت در تذكره الخواص ابن جوزي حنبلي ص 11 وجود دارد). بشنو مرتضي! خداوند متعال مي فرمايد: ام يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمه و آتيناهم ملكا عظيما، (نساء، آيه 54.) (يا نسبت به آنچه كه خداوند به مردم

عنايت كرده است، حسد ورزند، ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت و پادشاهي بزرگ عطا كرديم). درباره خضر مي فرمايد: آتيناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما (كهف، آيه 65).

[صفحه 81]

(از نزد خود به او رحمت عطا كرديم و علم و دانش را از مخزن علم خود به او آموختيم). ولي آيا معتقدي (و گمان مي كني) كه خداي متعال به خضر و آل ابراهيم بيش از محمد و آله محمد (صلوات الله عليهم) اعطاء فرموده است؟ هرگز! و لكن خداي سبحان در قرآن به آن تصريح نفرموده، زيرا فضائل محمد صلي الله عليه و آله و عترت او تا اين پايه، و تا پايان دنيا، از نظر امت پيامبر و امتهاي روي زمين، قابل تحمل نبود. و ملاحظه كرديم كه حتي كمتر از اين را هم نتوانستند تحمل كنند، و با اهل بيت پيامبر به شيوه اي خيلي بدتر، از برخورد يك حكومت با يك خانواده رقيب، معامله كردند. دوست عزيز! خضر عليه السلام وظيفه داشت به آنچه كه از علم باطن بدان ماموريت دارد، عمل كند و موسي عليه السلام مكلف بود به علم ظاهر عمل نمايد و پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان ما، وظيفه داشتند به علم ظاهر و باطني كه مامور بدان بودند عمل نمايند! - آيا از نظر عقل امكان دارد يك انسان مكلف باشد به علم ظاهر و باطن باهم؟ چرا كه علم ظاهر و باطن نمي توانند حتي در مدت كوتاهي در سرگذشت موسي و خضر باهم باشند تا آنجا كه خضر به موسي گفت: هذا فراق بيني و بينك. (كهف، آيه

79)!! - برادر مرتضي! آيا ممكن است در جيب شما پولي وجود داشته باشد و شما هم نياز به خرج كردن آن داشته باشي ولي آن را خرج نكني؟ - آري، ممكن است، ولي آيا اين مطلب مثل آن است كه انسان،

[صفحه 82]

علم باطن را بداند ولي به علم ظاهر عمل كند؟ - بلي، شبيه آن است، ولي من يك سئوال ديگر از شما مي پرسم: آيا امكان دارد كه شما بداني فلان دوستت امسال از دنيا مي رود اما بر اين آگاهي خود هيچ اثري مترتب نسازي، و براي او هيچ كاري نكني؟ و آيا حاضر هستي بر دشمني كه دشمن جان توست صبر كني، در حالي كه مي تواني او را در پيشگاه خدا نفرين كني و دعايت مستجاب شود و خداوند او را هلاك گرداند؟ مقصود من از اين سئوالات اين است كه اگر شما يك سلسله وسائل و ابزار غير عادي در اختيار داشته و يا قدرت بر ايجاد معجزه داشته باشي، آيا حاضر هستي با اسباب و وسائل معمولي و قوانين مادي طبيعي زندگي كني؟ - تصور نمي كنم قادر باشم، به همين دليل است كه مي گويم امكان ندارد انسان بين علم باطن و عمل به علم ظاهر را جمع كند. - ولي پيامبر ما و اهل بيت او به كمك خداي تعالي و عصمت او، قادر بر اين كار هستند، و تفاوت ما و آنها در همين است!! دوست عزيز، بلند شو كه خيلي نشستيم... از آن روز به بعد دوستم درباره جايگاه و منزلت امام مهدي عليه السلام در پيشگاه خداوند و نيز از زندگي و كار

او، پيوسته از من سوال مي كرد و اين كار هر روزه او شده بود! به نشستن كنار ديوار بقيع براي مدتي طولاني خو گرفته بود... مدتي طولاني آنجا مي نشست و مي انديشيد و يا قرآن مي خواند و يا خداي متعال را ذكر و تسبيح مي گفت.

[صفحه 83]

روزي او را ديدم آنجا نشسته، نزدش نشستم و به او گفتم: مرتضي! از عالم خودت برايم سخن بگو، به چه چيز مي انديشي؟ - شما برايم درباره فرود آمدن فرشتگان در شب قدر سخن بگوييد، برنامه اي كه آنها نزد صاحب الامر عليه السلام روحي فداه مي آورند چيست؟ - مرتضي! من هم چيزي در اين باره نمي دانم، فقط آنچه مي دانم گفته خداي سبحان است كه فرمود: تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر. (قدر، آيه 15.) و در روايت آمده است كه عمر بن خطاب از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد، چرا وقتي كه اين سوره را مي خواند، بيش از سوره هاي ديگر قلبش به رقت مي افتد؟ پيامبر صلي الله عليه و آله سوره را قرائت فرمود تا رسيد به كلام خداي سبحان من كل امر و آن گاه به عمر فرمود: يا بعد از اين چيز ديگري باقيمانده؟ عمر گفت: هرگز. اين حديث دلالت دارد كه اوامر و امور فرود آمده در شب قدر بر قلب رسول خدا صلي الله عليه و آله و يا قلب حجت خدا در زمين، داراي تنوع است. و رواياتي از ائمه طاهرين عليهم السلام رسيده كه بر اين معنا تاكيد دارد و برخي جزئيات را ياد آور شده

است. - اين مساله اي بزرگ است و من به اين نتيجه رسيده ام كه نينديشيدن در آن بهتر است - آيا اين گونه نيست؟ - البته انديشيدن، ما را به شناخت اشياء فراواني رهنمون مي شود،

[صفحه 84]

ولي آنچه را كه در شب قدر نازل مي شود، نمي توان با انديشيدن شناخت، و مكلف به آن هم نيستيم. آنچه بر ما لازم است اين است كه به فرموده خداي سبحان تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر با وجود عموميت و اجمال آن، ايمان داشته باشيم. - پيرامون 30 تن از ياران صاحب الامر روحي فداه كه حضرت با آنان ملاقات مي كند، در انديشه بودم، به اين نتيجه رسيدم كه آن حضرت به هر يك از آنها بخشي از دستورات سنت را مي دهد، و فرمان اجراي آن را صادر مي فرمايد - آيا اين گونه نيست؟ - البته احتمال اين هست، چنانكه احتمال دارد شيوه اجراي برنامه، با خود برنامه از ناحيه خداوند نازل شده باشد بنابر اين براي ما امكان ندارد كه روش و شيوه امام مهدي ارواحنا فداه را با فكر و انديشه، دريابيم. - من در سرگذشت خضر، در قرآن انديشه كردم، ملاحظه نمودم كه محور كارهاي آن حضرت، همراهي و مساعدت مومنين و خدمت به آنان در امور زندگي است، مانند: صاحبان كشتي كه كشتي آنها را از مصادره رها ساخت، و دو نوجواني كه گنج آنها را حفظ كرد، و دفع ضرر و گمراهي از آنان، مانند دفع ضرر از پدر و مادري كه جوان آنها تبهكار بود. همچنان كه از داستان خضر عليه السلام

دانستم كه وي شخصي جهانگرد است و در يك مكان ساكن نيست او در حقيقت سوار بر كشتي شد و آهنگ يك منطقه و يا مناطق متعددي كرد، و او در هر مكان، هدف و كاري داشت. بنابر اين مي توان گفت كه كارهاي صاحب الامر عليه السلام

[صفحه 85]

و ياران او كه جان من فدايشان باد، پيرامون خدمت به مومنين دور مي زند، هم از جنبه مادي و هم معنوي، و اينكه آنان پيوسته در حركت اند و در يك مكان استقرار ندارند. - آري، همين گونه است، درباره گنج دو نوجوان آمده است كه آن گنج لوحي زرين بوده است كه بر آن عمل و حكمت نوشته شده بود، بنابر اين خدمت خضر عليه السلام براي آنان هم خدمتي در امر زندگي آنها بوده و هم در هدايتشان. - بنابر اين معناي روايتي كه مي گويد: آنها در مدينه سكونت دارند، چيست؟! - مدينه، مقر اقامت آنهاست، و منافاتي با حركت و رفت و آمد آنان ندارد. دوستم را، نشسته در كنار ديوار بقيع، به حال خود وانهادم، تا بينديشد و به ذكر خداي متعال، مترنم باشد.

و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

علي كوراني

ربيع الثاني 1415

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109